خلاصه رمان : دانلود رمان تاریخ برلیان داستان درمورد دختری به اسم باران هست که توی یه خانواده عادی و توی شمال زندگی میکنه!این دختر سختی های زیادی میکشه…تا به عشقش برسه.یه پیرمرد که ایا کمکش میکنه؟ یا شاید هم فریبش میده!!!همین طور که دهنش باز بود موهامو که بافته بودم کششو در آوردم و توی دهنش چپوندم.عصبانی کش رو بیرون آورد و از پنجره پرتش کرد بیرون وداد کشید:«تو چیکار کردی؟» خونسرد به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم:«کشمو توی ده نت کردم!» راننده که هنوز توسط من هیچ آسیبی ندیده بود گفت:«هوروش میشه این دختره رو ولش کنی؟حوصلشو ندارم،سربه سرش نزار بزار خفه بمونه.» پس اسمش هوروشه؟! هوروش حرف راننده رو قبول کرد و چرخید.منم با کف دست محکم پشت گردن ...