خلاصه: دانلود رمان دستهای گندم دختر شمالی تنها و کم سن و سالی است که خانوادهی خود را در زلزلهی رودبار از دست داده و پس از چند سال تنهایی به تهران آمده و خدمتکار یک عمارت میشود. همه چیز خوب پیش میرود تا پسر صاحب عمارت از خارج بر میگردد و عاشق گندم میشود. اما این عشق با وجود مخالفتهای زیاد چه میشود؟ با ما همراه باشید بعد از بستن موهای طلایی رنگم وضو گرفتم و با سر کردن چادر نماز سفیدم به نماز ایستادم. آسمان هنوز هم تاریک بود و عمارت در سکوت کاملی قرار داشت زیرا همه خواب بودند، اما من باید زودتر بلند میشدم تا میز را برای صبحانه حاضر کنم. بعد از پوشیدن لباسِ فُرم موهای بلندم را زیر دست ...