مینویسم چون نوشتن بهم آرامش میده؛ مینویسم چون نوشتن تنها راهیه که میتونم خودم رو خالی کنم. خدايا تنها میدانم که بايد نوشت که نوشتن مرا آرام کند.خدايا ديگر نمیدانم چه درست است! نمیدانم که آيا اين هم باز امت حانی است از سويت؟!خدايا! خدايا!نمیخواهم... ديگر نمیتوانم... میدانم که تنها خود مقصرم... میدانم خواهم ايستاد، محکم در برابر ناملايمات اگر خدايا تو را هم نداشتيم، آن وقت چه؟ خدايا! تو اين زمونه همه به فکر خويشاند ديگر قلبها را نمیتوان شناخت... محبتها، عشقها، همه و همه خريدنی شدند... ای کاش! در آن دورانی که عشقها واقعی و محبتها وفادار بودند به دنيا آمده بودم! خدايا! تنها میدانم که تو بر همه چيز آگاهی و تنها دل به همين خوش کردهام نااميدم مکن، رهايم نکن، که تنها اميدم تو هستی...! روزهای غریبی من و ...