خلاصه رمان : دانلود رمان مرد دو چهره جان اسميت، بيست و پنج ساله، عينکي، با چشمان سبز، قد بلند، موهاي بلوند و صورتي نسبتاً لاغر. پدر و مادرش سال ها پيش از دنيا رفته اند و او مدت ها تنها زندگي کرده. پس از اتمام دانشگاه هنر، براي گذراندن تعطيلات به ديدار برادر بزرگ ترش که بسيار کم او را مي بيند، مي رود. برادر مرموزي که زياد محل سکونتش را تغيير مي دهد، با همسايه هايش قاطي نمي شود و در خانه از سلاح هاي نقره اي نگهداري مي کند. جان دوست دارد مناظر اطراف خانه برادرش را نقاشي کند؛ حتا در شب. برادرش او را از اين کار منع مي کند و شب در را برويش قفل مي ...

  • مرد دوچهره
  • علی پاینده
  • Diana_am
  • تعداد صفحات : 52
  • اجتماعي
  • بازدید: 2729
ادامه و دانلود

تبعیض بین سیاه و سفید هر روز بیشتر شد و طاقت سیاه پوستان از این همه توهین و تمسخر و بی عدالتی به پایان رسید سرانجام یرای نشان دادن اعتراضات خود به خیابان ها و ساختمان شهرداری حمله کردند و خواستار مساوات شدند دراین بین مایکل ویل تقاضای سرمربی در تیم مطرح شهری در آمریکا را داشت و شهردار مجبور به انتخاب آن شد جان سرمربی سابق را برکنار کرد و ویل را انتخاب کرد ویل یا جدیت تمام توانست تین خود را برای قهرمانی آماده کند البته که هدفش والاتر بود اینکه روزی سیاه و سفید دور از تبعیض در کنارهم زندگی کنند بازیکنان را مجبور به همراهی باهم کرد و در این بین بسیار توهین شنید هم نسبت به خودش ...

  • داستان صوتی راسـیزم
  • نسترن بانو
  • روشنک.ا
  • داستان صوتی
  • بازدید: 2066
ادامه و دانلود

واژه ها مردند در نطفه! و بی آنکه بر لبانت جاری شوند در خفاء مسکوت ماندند! «کلمات بی آنکه از دهان خارج شوند و خودی نشان دهند در نطفه خود خفه شدند انگار کسی یقه آن‌ها را گرفته است و گریبانِ آن‌ها را با دستانِ خود آنقدر می‌فشارد که جان از بدنشان خارج می‌شود و، بویِ تعفنشان بویِ گندیده مرگ دیده‌اشان در فضا پخش می‌شود!» *** «بوی مرگ را استشمام می‌کنی؟! بویِ زندگی هایِ تباه شده را چه طور؟! و اکنون من دختری را در سیاهی شب در خانواده‌ای تباه شده... . در میان هجوم بی امانِ بغض‌هایِ مانده بر گلویش و ضربان قلب بی امانش و... . کلمات خفه شده قلبش همه و همه را بی آنکه بشنوم استشمام می‌کنم، بوی مرگ دیده‌اشان از صد فرسخی به مشامم می‌رسد!»​ *** « تباهی تباهی، تباهی... ـ این واژه متشکل از ...

  • واژه‌ها مردند
  • ilyn_br کاربر انجمن یک رمان
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 18
  • منتخب
  • بازدید: 1406
ادامه و دانلود

معرفی نامه رمان : : دانلود رمان تیوا _ تیوا اسطوره‌ای از یک زن عاشق است. زنی که با عشق برای زندگی‌اش خواهد جنگید و آن را راحت رها نخواهد کرد. اسطوره‌ی یک زن، که زنانگی را در خود پرورش خواهد داد برای دوام زندگی‌اش، زندگی‌ که بر پایه اعتماد بنا نشده بود؛ ولی ماند و با تمام خوبی و بدی‌هایش ساخت، تا ثابت کند یک زن چه کارها را که نمی‌تواند بکند.   دانلود رمان تیوا     قسمتی از رمان : دانلود رمان عاشقانه تیوا بی‌هدف تو خیابون‌ها راه می‌رفتم، تو شلوغی همون آدم‌هایی که تا صبح از تکاپوشون واسه عید لذت می‌بردم و خودم هم جزئی ازشون بودم اما حالا یه زلزله‌زده بودم! زندگیم لرزیده بود و سقفش رو سرم خراب شده بود. تازه داشتم ...

  • تیوا
  • مهسا فرخیان
  • PARISA_R
  • تعداد صفحات : 366
  • عاشقانه
  • بازدید: 6027
ادامه و دانلود

چرا دنیا می‌چرخد؟! نکند دنیایی که در آن زندگی می‌کنم رو به پایان است...؟ اما چرا دیگران ثابت ایستاده‌اند؟! شاید مشکل از من است! خدای من، باز هم سرگیجه...!سلطان غم هم که باشی،روزی او تو را به خنده وادار می‌کند...! روزی او می‌آید و تمام یواشکی‌هایت را آشکار می‌سازد می آید و دستور بر پا می‌دهد! و آن زمان است که دل از کف می‌رود و تمام نابسامانی‌ها سامان می‌شود... . مهربانی دردسر دارد...! آن را به جان می‌خرم؛ اما نمی‌دانم چرا بعد از دادن این وعده‌ی شوم به خود تنهاتر از قبل می‌شوم... . ای کاش مهربانی جایی میان دل‌های گرفتار باز کند... . امشب که گذشت چه می‌شود؟ کوله‌بار غم‌ها سنگین‌تر و مداد آرزوهایم کوچک‌تر می‌شود! دانلود دلنوشته سرگیجه   من و مداد با هم دوستیم! من به اون دلبسته‌م، اون به من هر دومون ...

  • سرگیجه
  • Dizzy
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 17
  • منتخب
  • بازدید: 1935
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان اجتماعی همخونه شرقی بهار دختری که از هوش استعداد زیادی برخوردار است برای ادامه تحصیل با مشکل روبرو میشود! صداي هق‌هق گريه‌اش را با دستانش خفه ميكرد، به دور خود بي هدف و مستاصل ميچرخيد، صداي پدرش از ديروز هزاران بار، مانند سيلي محكمي به صورتش خورده بود و درد سيلي نخورده تمام وجودش را گرفته بود. هربارناباورانه از خود ميپرسيد چرا؟ گرماي تيرماهي بيش از بيش كلافه‌اش ميكرد دستي به لبه روسريش كشيد و با كينه اي هرچه تمام تر، روسريش را به سمت تخت خواب پرتاب كرد، نفسش تنگ شده بود. به سمت پنجره بزرگ اتاقش رفت، پيشانيش را روي شيشه گذاشت نفس‌هايش بلند شده بود، احساس خفگي امانش را بريده بود. هوا ميخواست، هواي تازه كه ...

  • همخونه شرقی
  • سميه سادات هاشمی جزی
  • بهار قزبانی
  • تعداد صفحات : 433
  • اجتماعي
  • بازدید: 13068
ادامه و دانلود

سوختم برابر شمع عشقت اما تو پروانه نبودی به دور شمع باشی ما نه عاشقانه هم را می خواستیم نه برای هم به پای هم ماندیم فقط برای عشق هم در برابر هم سوختیم عاشقانه نوشتن را فراموش کردم بی تو نمیتوانم از عمق عشق بنویسم اگر بودی میدانم تمام عاشقانه هایم را دوست داشتی میدانم دلت میخواست باشی و بخوانی که برایت مینویسم دلم میخواست بودی و میخواندی من بی تو از لذت عشق نمی نویسم من بی تو از عمق درد عشق مینویسم این روزها نوشته های من رنگ و بوی غم دارد خیلی وقت هست که شادی در نوشته هایم دیده نمیشود اگرهم باشد همه به ان نوشته می خندند میدانند من از عشق جز درد و حس عطشش چیزی ندارم همه می دانند نوشته های غم ...

  • دلنوشته صوتی سوختن برابر عشق
  • مهدیه احمدی
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 5
  • فندق
  • بازدید: 2606
ادامه و دانلود

معرفی نامه رمان : دانلود رمان نقاب در مورد افراد خلافکاری است که همه قربانی شده‌اند. قربانیانی که برای نابودی دیگران گام برخواهند داشت و نقابی برخواسته‌های خود زده‌اند؛ نقابی که انتقام‌های خونین را در پشت پرده‌ی خود محفوظ می‌پندارد. پشت پرده‌ای که بازی‌هایی همچون فریب و مرگ خونین را از قبل تعیین کرده است و نقشه‌ی آن را اجرا خواهند کرد. زمان مرگ نزدیک است مقابل فريد نشسته بود و فريد در حال بررسى نامه و اطلاعاتش بود. بعد از نيم ساعت كه فريد پشت كامپيوتر نشسته بود، سرانجام بلند شد و روى مبل نشست. در حالى كه چشمش را مى‌ماليد خميازه‌اى كشيد: - هيچى به هيچى، نه رمزى نه كدى، فقط چهار تا اثر انگشت رو كاغذ بود. نوشته هم يه ...

  • نقاب
  • Ghazalhe.Sh
  • نگار 1373
  • تعداد صفحات : 266
  • پليسى/ عاشقانه
  • بازدید: 9050
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان زیبا روی بی احساس من میگویند زن ها چون میتوانند گریه کنند و راحت و بی دلیل بخندند ضعیفند اما کافیست غرورشان را جریحه دار کنی تا کاری کنند که مقابلشان به زانو در بیایی به زنها نگو ضعیفه آنها اگر بخواهند نماد قدرت میشوند  واگر آیینه قلبشان را بشکنی با تیکه هایش مستقیم قلبت را نشانه میگیرند وآنگاه است که میفهمی قدرت یعنی جلوی آینه می شینم و موهام رو شونه می کنم و بعدش هم بالای سرم جمعشون می کنم. توی آینه به خودم نگاه می کنم و سعی می کنم به خودم لبخند بزنم ولی چیزی جز یه پوزخند عایدم نمی شه.نفسم رو به شدت بیرون می فرستم و به سمت کمد لباس هام ...

  • زیبا روی بی احساس من
  • فاطمه اندرخواه
  • ش.روحبخش
  • تعداد صفحات : 130
  • عاشقانه
  • بازدید: 6837
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان شکایت آلا دختری ۱۹ ساله‌ای هست که وسایل خریدش توسط راننده ماشین دزدیده میشه، خانواده آلا شکایت می‌کنند و اون مرد توی زندان میمیره چند سال بعد پسر اون مرد برای انتقام با آلا ازدواج می‌کنه گریه کنان از ماشین پیاده شدم؛ مادرم و مریم خانم همسایه کنار در منتظر من بودم، وقتی من رو دیدن هراسان به سمتم اومدن: - فدای سرت دخترم وسایل رو برد که برد مهم خودتی که سالمی. مریم خانم با آرامش همیشگی که داشت گفت: - آلا جان من چند بار سوار ماشین شدم وسایلم رو جا گذاشتم فکر کن صدقه دادی. وارد که خونه شدیم مادرم به پسر عمه‌ام محسن زنگ زد و گفت که پیکیر بشه ببینه کاری می‌شه کرد؛‌ تلفنی با ...

  • شکایت
  • فاطمه رحمت زاده
  • ش.روحبخش
  • تعداد صفحات : 180
  • عاشقانه
  • بازدید: 5674
ادامه و دانلود