مغزم تهیست از هرآنچه غیر از تو. قلبم خالیست از هرآنچه غیر از تو. دورم خالیست، اما اینبار از هرکس و هرچیز غیر از یاد تو. بی انصاف، آخر این چه رسم دلبریست؟مثل تمامِ نشدنیها شبِ بیماه، آسمان بیابر، درخت بیریشه منِ بی تو هم، شدنی نیست. دیگر معجزه هم نمیتواند کاری کند. برای ما، برای قلبهایمان، برای حرفهای بغضشده در گلویمان و برای آهی که از عمق وجود سر میدهیم. چه از روی حسرت، چه از روی نبود یار. اینبار معجزه کفاف نمیدهد. ای کاش خدا خودش پا در میانی کند. *** بر دلم جز تو تمنایی نیست. ای تمنای وجودم، بیا! *** دلت کویر اگر باشد، محبّت آب را هرگز نمیچشی. *** پائیز آغاز زندگیست؛ مگر برای برگها که سکوت را، سقوط را، تجربه میکنند. تک به تک آوار میشوند، روی ...