نتایج جستجو :

خلاصه رمان : دانلود رمان داستان درباره عروسی به نام نادیاست که در شب عروسی خود به قتل می‌رسد و بعد از پنج روز عروسی دیگر به کام مرگ می‌رود.لباس عروس را بر تن کردم تا پا به دنیایی رنگارنگ بگذارم. گاهی سفید، گاهی سیاه، گاهی به رنگ عشق، گاهی به رنگ خون! به دامن سفیدش چنگ انداخت و چند قدم عقب رفت. بعد از چند قدم تن سردش به دیوار خورد، چشمان خیسش را به جلو دوخت، از چیزی که پیش رویش بود واهمه داشت. زبان تکان داد تا چیزی بگوید اما خنجر خونین امانش نداد و بی‌رحمانه گلویش را خط انداخت، لباس سفیدش هم رنگ خون شد، بر زمین نشست و تکیه به دیوار داد. دلش می‌خواست آخرین جمله را ...

  • داستان کوتاه عروس نیمه شب
  • black.star
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 53
  • جنایی ، درام، تخیلی
  • بازدید: 3355
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: دانلود رمان سایه دختری که گل‌هایش تنها سرمایه‌ی او هستند؛ پا در زندگی فردی می‌گذارد که گردونه‌ی زندگی‌اش خاطره نام دارد. گردونه‌ای که هر قدمی در آن برمی‌دارد، خاطره‌ای تکراری به یاد می‌آورد. او نیز نمک می‌شود بر روی زخم‌های مردی که کمرش دیگر طاقت شکستگی دوباره را ندارد. نمک می‌شود و در آخر سایه‌ای از خاطراتش؛ دسته‌ای گل رز و صدای خنده‌هایش را برای او به جا می‌گذارد. در گذرگاه‌های سخت زندگی، تو را که جایی در میانِ بازوان مردانه‌ام می‌بینم، آرام می‌شوم. آرامشی با چاشنی ترسی که از دیدن طوفان بعد از آرامشِ با تو بودن دارم... . ته مانده‌ی سیگارم را در جاسیگاری خاموش کردم. نگاهم را روی چراغ قرمزی که قصد سبز شدن نداشت زوم کردم. انگار ...

  • داستان کوتاه آرامش قبل از طوفان
  • ReiHane_FB
  • غزل زندی
  • تعداد صفحات : 74
  • اجتماعی، تراژدی، عاشقانه
  • بازدید: 2574
ادامه و دانلود

این رمان برای کسانی که بیماری قلبی دارند توصیه نمی شود، این رمان بسیار بسیار عاشقانه است پس لطفا قبل از آن که شروع به خواندن آن از سلامتی خود مطمئن شوید. می نویسیم، از عشقی پایدار، از عاشقانه ای بی همتا و از تکیه گاهی محکم و استوار… می نویسیم از عاشقی نیرومند که برای معشوقه ی خود چیزی جز مهربانی و لطف ندارد. رمانی متفاوت با اکثر رمان های عاشقانه ای که تا کنون به دست نویسندگان نوشته شده است. زندگی که مانند زندگی های دیگر فراز و نشیب داشته است، اما فقط به امید رسیدن به هدف ادامه پیدا کرده است.رمان ما کاملا واقعی است و ساخته ی تخیل نیست و هر آنچه که گفته شد حقیقتی ...

  • داستان کوتاه تلنگری برای من
  • شمیسا محمدی نیا و دنیا محمدی
  • MaeDew
  • تعداد صفحات : 70
  • عاشقانه
  • بازدید: 2223
ادامه و دانلود

خلاصه: کره‌ی زمین با تکنولوژی پیشرفته بشر آراسته شده بود و ‌لذت دستاوردهای جدید لحظه آنان را تنها نمی‌گذاشتند، اما زمین در حال نابودی بود‌. دانشمندی که تعصب زیادی داشت، با ساخت سرعت نور، زمینه‌ای برای مهاجرت انسان‌ها به سیاره دیگری فراهم کرد؛ اما فضانوردان در فضایی نامعلوم، در سیاره‌ای ناشناخته فرود می‌آیند. تنها بازماندگان سفینه فضایی، خود را میان موجوداتی وحشتناک دیدند که رحمی در وجود نداشتند. ای آسمان تاریک و ای ظلمات بی‌انتهای شب ای ستارگانی که به هر سو در افت و خیزید، ای سکوتی که حقارت و پستی دنیا، در جای‌جای تو، در کمین دلتنگی‌های من است؛ دلم سردتر از آن است که بفهمد! برایم از سرنوشت بپرسید، با من چه می‌کند؟! *** یکم آوریل ۲۰۹۹ میلادی_نیویورک شهر بزرگ نیویورک زیر بارش باران ...

  • داستان کوتاه سیاره فاوارت
  • مهدی.ج
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 90
  • علمی،تخیلی
  • بازدید: 1669
ادامه و دانلود

یک پسر که عاشق دنیای ارواح است. بدون این‌که حواسش باشد، خودش را دعوت می‌کند در دنیایشان. از پری‌های کوچولو گرفته تا جن و ارواح خبیث آن‌جا هستند و کنار هم زندگی می‌کنند و مشکلاتی را برای آن پسر به وجود می‌آورند. پسر به کمک یه دوست از آن‌جا خلاص می‌شود و این می‌شود شروع یک داستان جدید. در دنیایی که ارواح و جن در آن حضور دارند نیازی به تو نیست! مگر این‌که بخواهی در جمع آن‌ها حضور داشته باشی و عضوی از آن‌ها باشی. با یکی تا آخر می‌مانی و با همان از آن‌جا خارج می‌شوی و این می‌شود پایان شروعی تازه! *** به نام خدایی که داننده‌ی رازهاست. حدوداً ساعت دوزاده نیمه‌شب بود و من مثل همیشه در خانه تنها بودم. اصلاً خوابم نمی‌برد و ذهنم درگیر این ...

  • داستان کوتاه رهایی از تسخیر
  • مهدی تورانی
  • بلک استار
  • تعداد صفحات : 37
  • ترسناک. معمایی.فانتزی
  • بازدید: 2124
ادامه و دانلود

دختری در محرم، در مجلس عزاداری احساس می‌کند هدف عاشورا فقط عزاداری نیست، درباره‌ی امام حسین تحقیق بیشتری می‌کند. سراغ حدیث‌ها و روایت‌ها می‌رود و سعی می‌کند سخن‌های اِمامان را در زندگیش پیاده کند. کم‌کم زندگیش تغییر پیدا می‌کند و متوجه می‌شود دین واقعی چه معنی‌ای دارد. «بخش اول» روسری مشکیم رو با سلیقه، لبنانی بستم. چادرم رو سر کردم و پشت سر مامانم از خونه خارج شدم. بابام چند دقیقه زودتر رفته بود. فاصله‌ی زیادی تا مسجد نداشتیم و برای همین گاهی بابام زودتر از ما می‌رفت. تو کوچه با چندتا از همسایه‌ها برخورد کردیم و بعد از سلام و احوالپرسی به راهمون ادامه دادیم. اون‌ها هم می‌خواستن برن مسجد و عزاداری کنن. طیبه همراه مادرش سر کوچه واستاده بود. تا ...

  • داستان کوتاه محرمی متفاوت
  • delaram1221
  • رها
  • تعداد صفحات : 101
  • اجتماعی
  • بازدید: 1946
ادامه و دانلود

دو خواهر متولد می‌شوند که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند؛ یکی مهربان و لطیف، یکی خشن و نامهربان؛ اما، سرنوشت این دو خواهر به جایی کشیده می‌شود که اسطوره‌هایی از آن‌ها می‌سازد؛ اسطوره‌هایی که... . از آغاز زندگی‌مان نفرت در چشم‌هایت موج میزد. چرا از منی که هم‌خونَت بودم، نفرت داشتی؟ چرا از منی که خواهرت بودم و به اندازه‌ی تمام دنیا دوستت داشتم، متنفر بودی؟ از آغاز زندگی‌مان آتش در چشم‌هایت شعله‌ور بود و آب در چشم‌های من می‌درخشید. تو بودی دختری از جنس آتش، خشمگین و تند و من بودم دختری از جنس آب، لطیف و مهربان. تو بودی ملکه‌ی آتش و من ملکه‌ی آب. از آغاز زندگی‌مان دشمن هم بودیم و آیا می‌مانیم؟ فصل اول: قصر خاموش صدای آواز پرنده‌ها که با سرخوشی روی ...

  • افسانه آب و آتش
  • Melina
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 80
  • فانتزی، درام، معمایی، عاشقانه
  • بازدید: 3859
ادامه و دانلود

خواننده کیارش فرهمند یه روز که داشت همراه دوستش نوید به ویلاش تو شمال میرفت با دختری مواجه میشه که روی زمین افتاده بود اونو میبره پیش خودش و بعد که میفهمه دختره حافظشو از دست داده اونو به عنوان پرستار پسر ش قبول میکنه و اتفاقات زیادی پیش میات که ….. نوید:خب تحویل پلیس میدیمش اونا خودشون خانوادشو پیدا می کنن. سری تکون دادم و باهم رفتیم تو اتاق. دختره : حالا چیکار کنم؟ نوید : تحویل پلیس می دیمت اونا خانوادتو پیدا می کنن. دختره : میشه منو تحویل پلیس ندین. با پوزخند گفتم : چیه نکنه خلافکاری؟ دختره با عجز نگام کرد. ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم.داشتیم می رفتیم سمت ویلا که دیدم دختری کنار صخره افتاده بود و از سرش خون میومد.به ...

  • بهار عاشقی
  • مبینا
  • نگین قاسمی
  • تعداد صفحات : 77
  • عاشقانه
  • بازدید: 3723
ادامه و دانلود

وقتی که عشق دروازه‌های قلبت را باز می‌کند با موانع‌ خطرناکی روبه رو می‌شود. اولین مانع، شک و تردید است. نمی‌دانی که آیا این شخص واقعاً عاشق تو است یا خیر؛ اما وقتی محبت‌هایش را می‌بینی‌، عشق موفق می‌شود اولین مانع را رد کند. دومین مانع حسادت است. تو می‌خواهی تمام محبت آن فرد برای تو باشد. این مانع نسبتاً سختی است که تمام توجه آن فرد برای تو باشد؛ اما وقتی آن فرد تمام هستی‌اش را برای تو می‌دهد، عشق از آن نیز عبور می‌کند. اما وای از مانع سوم و آخرین غرور، این غرور است که مانع ورود عشق به اعماق قلبت می‌شود. باید دید که دختر مغرور قصه‌ چطور می‌تواند دروازه‌ی قلبش را تماماً برای عشق باز ...

  • داستان کوتاه هرگز برای عشق دیر نیست
  • fateme26 کاربر انجمن یک رمان
  • ایسا حامی
  • تعداد صفحات : 39
  • عاشقانه
  • بازدید: 1845
ادامه و دانلود

داستان قدیمی و دعواهای بی پایان خانزاده های ده بالا و ده پایین وکدخدایی طماع و حریص مردم ده برای رفتن به شهر از گاری و درشکه استفاده میکردند که سختی های زیادی داشت کدخدا یه ده پایین پیشنهاد خرید اتویوسی را میکند و از او میخواهد در قبال اتوبوس زمین بالرزش نمکش را خریداری کند با چرب زبانی های بسیار اتوبوس قراضه ای را به قیمتی گزاف به خان میفزوشد و زمین با ارزش را از دستش بیرون میکشد خان بالا از شنیدن این خبر احساس رقابت میکند در این بین با دسیسه های کدخدا دعواهایی میان اهالی ده و خانزاده ها اتفاق می افتد. خانزاده ها که روزی یار گرمابه و گلستان هم بودند دشمن خونی میشوند دختر ده ...

  • داستان کوتاه صوتی اتوبوس
  • نسترن بانو
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : گوینده: Atousa
  • داستان صوتی
  • بازدید: 2790
ادامه و دانلود