خلاصه رمان : دانلود رمان داستان درباره عروسی به نام نادیاست که در شب عروسی خود به قتل میرسد و بعد از پنج روز عروسی دیگر به کام مرگ میرود.لباس عروس را بر تن کردم تا پا به دنیایی رنگارنگ بگذارم. گاهی سفید، گاهی سیاه، گاهی به رنگ عشق، گاهی به رنگ خون! به دامن سفیدش چنگ انداخت و چند قدم عقب رفت. بعد از چند قدم تن سردش به دیوار خورد، چشمان خیسش را به جلو دوخت، از چیزی که پیش رویش بود واهمه داشت. زبان تکان داد تا چیزی بگوید اما خنجر خونین امانش نداد و بیرحمانه گلویش را خط انداخت، لباس سفیدش هم رنگ خون شد، بر زمین نشست و تکیه به دیوار داد. دلش میخواست آخرین جمله را ...