خلاصه رمان : دانلود رمان گروگان دوست داشتنی کم بود جن و پری اینم از دریچه پرید...خدایا چرا این مامانا اینقدر گیر می دن؟ ملتمسانه گفتم:_بیخیال شو مامان بذار بخوابم.نه خیر نمی شه.میخوای این ترم اخری اخراج شی؟تو جام نیم خیز شدم.ای لعنت بر این شانس من که حتی خوابیدن هم برام حرامه.چشام تار می دید ولی باز تو چشای عسلی خمارش خیره شدم و پرسیدم:چرا اخراج؟ چون همه کلاسات و غیبت می کنی. دوباره دراز کشیدم .مامان با لگداش مجبورم کرد از روی لحافت برم کنار در عرض دوثانیه لحافتم و جمع کرد.باشه حالا که لحافتم و جمع می کنه رو زمین می خوابم.یه بالشت و گذاشتم زیر سرم یه بالشتم گذاشتم لای پام و دوباره خوابیدم.ییهو همچین لگدی زد که ...