معرفی رمان: رمان زمزمه ی تپه های تنگستان _ خانهای در میان تپههاست که نجواهایی، خوشبختی خانوادهای را به یغما میبرد. گورهای تاریکش در دلِ خاطراتی فراموش شده ماندهاند و آواهایش هیچگاه به گوش نرسیده؛ اما هر گوشی را آزار میدهد. حامد، اسیر در دستانی سیاه، در پی رهایی به هر سویِ امیدی چنگ میزند. رمان زمزمه ی تپه های تنگستان قسمتی از رمان: باد سردی به آرامی میوزید و دستان بیحفاظم را کرخت میکرد. دستهایم بیاختیار روی سینهی پهن مردانهام چلیپا شد. نگاه متعجبم به ساختمان قدیمیِ روبهرویم بود. سوتی زدم و بدون اینکه به پدرم که داشت با آن مردِ شلختهی مسن حرف میزد، رمان تخیلی نگاه کنم، با خودم نجوا کردم: - دقیقاً همونجوریه بیبی. بیبی همین سه ماه پیش فوت کرده بود. ...