خلاصه: دانلود رمان دنیامو آروم کن چشمام روباز کردم نور خورشید توی چشمم زداه لعنتی کی پرده رو کنار زدهبای صدای در بفرمایید گفتم پشت بندش داداشم اومد داخل ابروام از تعجب بالا پرید-چه عجب در زدی؟؟-اه حالا من یه دفعه در زدم تو گیر بدهمیدونستم چیزی میخواد که ایقد معدب شده داداش گلم کارت رو بگو آفرین دختر باهوش پشت بندش دستشو نشونم داد یه دست لباس توی دستش بود قیافشو مظلوم کرد با این که حوصله نداشتم اصلا ولی دلم نیومد نه بگم -خب حالا کجا میخوای بری که این لباس رو انتخاب کردی؟؟ -امشب تولد دوستمه -باشه بده کلی ذوق کرد بچم انگارنه انگار ۲۶ساشه خب حالا خودمو معرفی کنم من سایه دختر یکی یه دونه تورج رهایی داداشم از من سه سال بزرگ تره اسمش ...