دانلود رمان گردون قسمتی از داستان :دانلود رمان گردون چشمان درشتش در میان دودهای آتشفشان میدرخشید و چهرهاش را خوفانگیز میساخت. خشمی بیسابقه در چهرهاش نمایان شده بود. تیز و برنده به چشمان آدرین* خیره گشته بود. آدرین نگاهی به او انداخت. همچون دیگررومیان توگایی* سپید بر تن داشت. آدرین پوزخندی زد. به راستی او همان پسر مهربان و خوشبیان پیشین بود؟ از میان لبهایی که در گذشته میعادگاه لبخند بود، غرشهای سهمگینی بیرون میآمد. صدای آدرین طنینانداز کوه وزوو* شد: