معرفی رمان: رمان لمس سرنوشت _ داستان درمورد دختری است که اتفاقات گذشته بر آینده‌اش اثر گذاشته و باعث انتقام‌جویی او شده است به طوری که او هراس دارد پا در شهری بگذارد که شاهد قتل عام خانواده‌اش بوده است... فاصله بین عشق تا نفرت به اندازه تار مویی بیش نیست.   رمان لمس سرنوشت   قسمتی از رمان: جلوی آینه قدی ایستادم و به انعکاس چشم‌هام تو آینه زل زدم؛ بعد از چند لحظه با انزجار رو از آینه گرفتم و به میز آرایش مشکی رنگی که کنار آینه قدی بود، تکیه دادم و پوزخندی ناخونده مهمون لب‌هام شد. با صدای بلند رهام که صدام می‌کرد تکیه‌ام رو از میز آرایش گرفتم و از اتاق بیرون اومدم، در چوبی اتاق رو بستم و از راهرویی که ...

  • لمس سرنوشت
  • زهرا سعیدی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 485
  • عاشقانه / پلیسی
  • بازدید: 5778
ادامه و دانلود

مقدمه: دلنوشته قهوه تلخ تنهایی _ زندگی مثل قهوه‌ی تلخ است! طعم تلخ و گس قهوه، مانند طعم بی‌رحم تنهایی است! اگر زندگی فنجان بود... درونش را قهوه تلخ تنهایی پر می‌کرد!   دلنوشته قهوه تلخ تنهایی   قسمتی از دلنوشته: خواستن مرا از قهوه ترک دهند... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! خواستن قهوه همیشه تلخم را شیرین کنند... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! خواستن قهوه تلخم را از تنهایی‌هایم بگیرند تا از این تنهاتر شوم... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! تو که باشی دیگر قهوه‌هایم شکر نمی‌خواهند! تو که باشی دیگر تنهایی‌هایم محتاج قهوه نمی‌شوند! تو که باشی تنهایی هم... یغماگر وجودم نمی‌شود! *** طعم تلخ و گس قهوه تنهایی‌هایم، می‌ارزد به صدتا شیرینی دروغین! طعم تلخ و بی‌روح قهوه تنهایی‌هایم، می‌ارزد به تمام تنها نبودن‌های دروغین! طعم تلخ تنهایی‌هایم، می‌ارزد به تمام روزهای تنها نبودنم در کنار تو! *** کاغذهای سیاه‌قلم ...

  • قهوه تلخ تنهایی
  • شقایق.ب
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 26
  • عاشقانه
  • بازدید: 871
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان چیزی تا طلوع نمانده _ مسیح افراشته مردیست که از زخم‌های چرک بسته‌‌ی گذشته جان سالم به در برده و گمان می‌کند که بالاخره قایق زوار در رفته‌‌ی زندگیش به ساحل آرامش خواهد رسید؛ لیکن قدرت تزویر را دست کم گرفته و از طوطئه‌های اطرافیانش بی‌خبر مانده است...! حال باید با طمعه‌ی دلفریبی که در دامانش انداخته‌اند به مصاف ریاکاران برود و نشان دهد همان گرگ درنده‌ایست که سال‌ها پیش از خواندن اسمش در هراس بودند.   رمان چیزی تا طلوع نمانده     قسمتی از رمان: با حس سردردی طاقت‌فرسا و عذاب‌دهنده چشمانم را باز کرده و نو‌ک‌انگشتانم را برای کاهش دردم، روی پیشانی‌ داغ و تب‌کرده‌ام فشار می‌دهم. دیشب حتی ثانیه‌ای چشم روی هم نگذاشتم و همین هم دلیلی ست بر سردردهای متعدد ...

  • چیزی تا طلوع نمانده
  • کیمیا میرزایی
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 246
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 2699
ادامه و دانلود

مقدمه: دانلود دلنوشته دلگیرم _ چه بی‌هوا دلگیرم... از آن‌چه که مرا این چنین دلتنگ کرده است! حق داشتن روزهای خوب را چه کسی از من گرفته است؟ کی باعث حال بدِ من است؟ چی سبب شده که این چنین دلگیر باشم؟! کیست آن باعث و بانی این آدم روانی که سبب قتل عام احساسات خویش شده و حال می‌شود یک قربانی...؟!   دانلود دلنوشته دلگیرم   قسمتی از دلنوشته: این روزها برایم چه دل‌گیر می‌شود این هوا... که در نبودت، فقط قدم‌زدن‌های عاشقانه را طلب دارد...! *** دلگیرم از آدما،از زمانه، از آن‌چه که با من این چنین کرد! دلم می‌خواهد که فریاد بزنم این دردی را که دچارشم! اما نیست توانی دگر برای اعتراض که همچنان لبریز از خموشی‌ام... *** چه بی‌هوا، هوایت را کرده دلی که پیشت گیر است! نیستی و خبر نداری از ...

  • دلنوشته دلگیرم
  • صنم.ق
  • روناهی.ب
  • تعداد صفحات : 18
  • عاشقانه
  • بازدید: 801
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان دنا کوه نیست _ قتلی در روستای کوچک از توابع استان اصفهان رخ می‌دهد که در پی آن یک بی‌آبرویی آشکار می‌شود و کل مردم روستا را تحت‌ تاثیر خود قرار می‌دهد. دنا در پی سکته‌ی مغزیِ پدرش، به روستا باز می‌گردد اما در میان انبوهی از حقایق کوچک و دروغ‌های بزرگ احاطه می‌شود.   رمان دنا کوه نیست     قسمتی از رمان: روی صندلی تک‌نفرهِ‌ی سفت نشسته و صدای جیرجیرِ فنرهای خرابش رو تحمل می‌کردم. بوی بد روکش‌های زرشکی و عرق حالم رو بهم می‌زد. نتونسته بودم دربست گیر بیارم؛ مینی‌بوس‌، سریع‌ترین راه واسه رسیدن به روستا بود. نگاهم روی بقیه مسافرها چرخید. اکثرشون رو می‌شناختم اما جوون‌ترها رو نه! حتی راننده هم پسرعمویِ شوهرخاله‌م بود! موقع سوار شدن محل نداد، ...

  • دنا کوه نیست
  • فرزان
  • آرزو توکلی
  • تعداد صفحات : 561
  • عاشقانه / اجتماعی / درام
  • بازدید: 12318
ادامه و دانلود

معرفی: دانلود مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم _ استان‌های مینیمال مجموعه‌ای از داستان‌های تک‌برگی‌ست که به کوشش چندین نویسنده‌ی خوش‌قلم گرد آمده است. این داستان‌ها در ژانرهای مختلف اعم از اجتماعی، عاشقانه، درام و… نگارش شده‌اند و موضوعات مختلف را به زیبایی در قالب یک داستان تک‌‌برگی خلق کرده‌اند.   دانلود مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم   قسمتی از داستان‌ها: هودی سفیدم را بیش از هر لباسی دوست داشتم. نمی دانم چرا؛ اما دلبسته اش بودم. آن روز هم مثل همیشه به هوای خلوت کردن با خودم و قدم زدن به پارکی که حوالی خانه بود آمده بودم. قدم میزدم میان سبزه‌های خشک و پژمرده که حاصل بی توجه‌ای رهگذران بودن؛ اما بازهم مقاومت می‌کردند. گاهی با خودم می‌اندیشم که: (جاده، بهترین تسکین است... اگر ماشین ...

  • مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم
  • کارگروهی
  • رها امینی
  • تعداد صفحات : 141
  • عاشقانه / درام / اجتماعی
  • بازدید: 1196
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان کوتاه مشهور _ روایتی از زندگی خصوصی زنی سوپراستار که نقل محافل عمومی می‌شود، لحظاتی که زن رنجور قصه از سر می‌گذراند وحشتی بی‌امان از آینده‌ی سیاهش را برابر نگاهش نقش می‌زند که در انتهایش راهی به جز تباهی نیست.   دانلود رمان کوتاه مشهور   قسمتی از رمان: باس نفرت‌انگیز را با روپوش تیره‌ی خودم تعویض کردم و به جانب سیما بازگشتم. به محض جا گرفتن در فضای امن اتومبیل سیگاری آتش زدم و عمیق پک گرفتم. سیما نگاهی شماتت‌بار حواله‌ام کرد و با دلخوری به سخن آمد: - کِی می‌خوای سر عقل بیای ساقی؟ زندگی تو زیر ذره‌بینه، این رو درک می‌کنی دختر؟ اهمیتی نداشت؟ داشت. زمانی که تمامم را باخته بودم و شغلم نوید زیستن می‌بخشید. سیگار را از پنجره‌ی دودی و نیمه‌باز ...

  • مشهور
  • یهدا رضایی"یگانه"
  • روناهی.ب
  • تعداد صفحات : 111
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 1588
ادامه و دانلود

خلاصه داستان: دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه _ الکس درام معلمی در شهر دارلینگتون است. او آخر هفته به همراه همکاران و خانواده‌‌ی خود به مزرعه‌ای که در پنجاه‌ کیلومتری شهر خود داشت رفتند. پدرش در مزرعه زندگی می‌کرد برای همین بچه‌های او تصمیم گرفتند تا چند روزی پیش پدربزرگ خود بمانند. روزی پدربزرگ‌ آن‌ها زخمی شد و برای یافتن دارویی که پدربزرگ به آن‌ها گفته بود راهی جنگل شدند؛ اما ماشین آن‌ها خراب شد و مجبور شدند تا به قلعه‌ای که در نزدیکی‌شان بود بروند تا کمک بیاورند که فهمیدند قلعه‌ای که آمده‌اند قلعه ارواح است. چاره دیگه‌ای نداشتند فقط... .   دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه   قسمتی از داستان: الکس درام معلم فیزیک هست. اون در شهر دارلینگتون زندگی می‌کنه. الکس یک مزرعه ...

  • داستان کوتاه قلمرو بیگانه
  • مهدی تورانی
  • فائزه اکبری
  • تعداد صفحات : 111
  • درام / ترسناک
  • بازدید: 1053
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان من خیالی _ ماجرا از همان جایی آغاز می‌شود که سایا از دست آشوب درونی‌اش به رویاها و خیالاتش پناه می‌برد؛ دنیایی خیالی...اما نه! رویاها فقط تا زمانی خوب هستند که طعم تلخ آن‌ها هنوز فرا نرسیده، کسی برنده هست که پای قسمت‌های تلخ و شیرین آرزو‌هایش بایستد!   رمان من خیالی   قسمتی از رمان: با قدم‌هایی آهسته و شمرده‌شمرده به طرف لبه‌ی پنجره‌ی اتاقش قدم برداشت؛ پرتوهای نازکی از نور خورشید روی فرش گلبهی رنگ که با کاغذ دیواری‌های اتاق هم سِت بود؛ افتاده بود و یک روشنایی آرامش‌بخش و ملایم به فضا بخشیده بود. اما چه فایده که سایا از این یک‌نواختی و روزهایی که اندک تفاوتی در فردا و امروزش مشاهده نمی‌شد بیزار بود! دستش را دراز کرد و پنجره‌ی متوسط ...

  • من خیالی
  • مائده حاجی حسینی
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 766
  • عاشقانه / فانتزی
  • بازدید: 5929
ادامه و دانلود

معرفی: دانلود فن فیکشن انتقام‌ جویان، پدرخوانده _ همسر استیو راجرز به دست لوکی کشته می‌شود. استیو به نزد انتقام‌جویان باز می‌گردد و برای مقابله با خطر لوکی به ثور و نگهبانان پیام می‌فرستند تا به زمین بیایند.   دانلود فن فیکشن انتقام‌ جویان، پدرخوانده   قسمتی از فن فیکشن: به بلیط‌های در دستش را نگاه کرد. بهترین زمان برای رفتن به ماه عسل بود. درست سه ماه از زمانی که همه سنگ‌ها را به زمانشان بازگردانده بود می‌گذشت. او تصمیم گرفته بود که یک بار هم که شده به جای وظیفه‌اش به دنبال قلبش برود. دنیا در امان بود و تهدیدی وجود نداشت. حتی اگر هم وجود داشت، وقتی کاپیتان مارول و ثور بودند، چه کسی به استیو راجرز احتیاج داشت؟ او تصمیم گرفت پس ...

  • فن فیکشن انتقام‌ جویان، پدرخوانده
  • متینا
  • شادی روحبخش
  • تعداد صفحات : 261
  • علمی تخیلی
  • بازدید: 1814
ادامه و دانلود