خلاصه: دانلود رمان عشق یعنی تو وقتی احساسات عوض شوند،زندگی تباه می شود،نگاه ها عوض می شود،دنیایی به هم می ریزد و آدم ها هم... امان از این تغییر ناگهانی آدم ها... همیشه می گویند:زمین گرد است. زمین گرد است یا زمان؟! وای پس چرا نمیاد؟ همینطور که منتظر بودم،در باز شد. بدون این که ببینم کیه،با ماهیتابه به سر طرف کوبیدم با صدای ناله بلندی چشمام و باز کردم:آی خدا سرم! با چشمهای گرد به سامیار نگاه کردم که دستشو رو سرش گذاشته بود. -داداش تو این جا چی کار میکنی؟ غضبناک نگاهمکرد و گفت:ساینا این چه کار احمقانهای؟برا چی با ماهیتابه تو سرم زدی؟! عقلتو از دست دادی؟ قیافه مظلومی به خودم گرفتم و گفتم:داداش به خدا می خواستم آوید و بزنم؛صبح همش اذیتم میکرد. زیر ...