خلاصه: دانلود رمان زندگی مهرسا چند روزی از سال جدید گذشته بود .. هنوز تعطیلات سال نو تموم نشده بود .. فکرش رو هم نمی کرد که تو سال جدید ممکنه به این حد سختی انتظارش رو بکشه .. تنها تو اتاقش نشسته بود . خسته بود ... از همه چیز . شاید باید گفت بریده بود . از زندگی از این تنش یا شاید از این همه تلاش واسه پیدا کردن یه راهی ... در تمام این سال ها سعی می کرد قوی باشه و بتونه واسه مشکلاتش یه راه حل پیدا کنه . اما گویا پیدا کردن یه راه حل به این آسونی هم که فکر می کرد نبود . سخت بود ... همه چیز دست به دست هم داده ...