خلاصه : رمان عاشقانه آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یک دختر اهل شمال است که در کرج درس می خواند. به خاطر توصیه ی یکی از استادها که پیشنهاد داده بود برای بهتر یادگیری درس بهتر است کار عملی انجام بدهند و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار بکنند. بنا به دلایلی آنید تصمیم می گیرد که به عنوان یک پرستار برای یک خانم سالمند در یک خانه ی بزرگ که وسط ی باغ بود کار کند. تا بتواند از باغش برای یادگیری رشته اش استفاده کند. آنید مخصوصا دنبال خانه ای می گردد که بدون عنصر ذکور باشد و خانه ی خانم احتشام مناسب است چون سال هاست که بچه های خانم احتشام خارج از کشور زندگی می کنند. همه چیز خوب ...

  • نام رمان:اورم کن با لینک مستقیم
  • نویسنده:ارام رضایی
  • طراح:h•a•n•a
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی،همخونه ای
  • بازدید: 8227
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان خاکسترهای خاموش تا کی میخوای مفت بخوری و مفت بگردی؟ ما همه با شرایط سختی هزینه ها را پرداخت می کنیم دیگه خرج کردن برای آدمی مثل تو از عهده مون خارجِ. یا خودت را بکش کنار و برو یا اینکه چندماه خرجی و اجاره خونه راکه مفت خوردی و مفت خوابیدی رو جور کن و پرداخت کن.  خوب به خاطر داشت که سراسیمه و خجل زده جلوی بقیه دانشجو ها از جایش بلند شده و آهسته ازش خواسته بود که جلوی بقیه دانشجوها آبرو ریزی نکند، ولی دختره بی حیا گوشش بدهکار نبود و پشت سر هم آبرویش را با حرفهایش بیشتر میبرد. خوشبختانه سر به زنگاه نوشین سر رسیده بود و با سیاستی که داشت قائله را ...

  • نام رمان:خاکسترهای خاموش
  • نویسنده:فاطمه کمالی
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:650
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 3709
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته ملودی رگ هایم     مقدمه: دانلود دلنوشته ملودی رگ هایم _ سکوت را باید شکست...حتی اگر به قیمت تکه تکه شدن دلت باشد...خبری از فردای خود نداری...نگو فردا بیاید همه چیز را می‌گویم...اصلا برای تو فردایی وجود دارد؟ منتظرش نباش...شاید نیاید...حرف‌هایت را در دل نریز...بگو! مطمئن باش غرورت در برابر ملودی رگ‌هایت هیچ ارزشی ندارد!

  • نام دلنوشته : ملودی رگ هایم
  • نویسنده : نرگس زنده بودی کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 15
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2108
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته یک عمر انتظار     مقدمه: دانلود دلنوشته یک عمر انتظار _حسرت دارم؛ حسرت یک‌بار دوباره دیدنت. حسرت شنیدن صدایت و بوییدن عطرت را، بر دل دارم. شنیدن صدای خنده‌هایت و حتی، گوش دادن به حرف‌های روزمره‌ات؛ حسرت دوباره‌ی من شده است. تا کی این حسرت سنگین و سخت، بر دلم باشد؟! بیا و کاری بکن؛ مرحمت کن! با آمدنت؛ حسرت یک عمر انتظار مرا کم کن!

  • نام دلنوشته: یک عمر انتظار
  • نویسنده : پریچهر صادقی کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: YASER
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 14
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2448
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان عاشقانه که شاید میان خستگی هایم از نرسیدن یا در دل شهری که پا گیرم کرده بود، تو را در قلبِ قصه جا گذاشتم.نمی دانم، شاید هم زمانی که جای خالی ات و یادگاری هایت نبودنت را بر سرم فریاد می کشید و دل زبان نفهم ام زیر باران قد ت تو را از خاطرات مان می خواست و نبودی، مرده بودم آن زمان بود که باورم شده رفته ای! هم سفر قافله ی عمر، منزل به منزل سفر کرده بودیم تا رسانده بودمان به تهِ این زندگی که خیلی هم شبیه زندگی نبود... و دقیقا زیر باران و پاکتی سفید رنگ میان دستم، در گوشه ای زیر آسمان کبود، بی خیال از نگاه های مردمی که انگار دیوانه دیده ...

  • نام رمان:پناه
  • نویسنده:مهشاد خواجویی
  • طراح:Lady Green
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:270
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 6574
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان محیار منو زهرا کپ کردیم. شیدا و پیام قش قش بهمون میخندیدن بعد شیدا و زهرام همدیگرو بغل کردن.پیام شیرینی گرفت جلومون و گفت: شیرینیه زندگیمون که قراره باهم بسازیممنو زهرا شیرینی برداشتیمو تبریک گفتیم!همه نشستیم رو کاناپه!شیدا: پیام دیوونست خیلیم دیوونس پیام: چراااا شیدا: اخه فکر میکرد من عاشق پولم یا از این که تو بهزیستی بزرگ شده خوشم نمیادو ولش میکنم! پیام: من چمیدونستم که تو انقدر عشقی اخه؟ شیدا خندید. پیام: خب محیار داستان شمال اوکیه دیگه؟ - نه شیدا: عه چرا به زهرا نگاه کردمو گفتم: عیالم نمیاد پیام: اُاُاُاُ شیدا: عه زهرا چرا نمیای؟ پیام: محیار داداش غصه نخور عیالمو میندازم به جون عیالت راضیش میکنه. همه خندیدیم. پیام: خب خب شام چی بخوریم؟! شیدا: هرچی دوست دارید بگید تا درست کنم من و پیام همزمان گفتیم: نههههههه شیدا کوسنو ...

  • نام رمان:محیار
  • نویسنده:آیلین آریانمهر
  • طراح:ریحانه
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:285
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 6540
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان جدید هر چه هم به نیکو اصرار می‌کرد که خوب خواهد شد، به قول قدیم مرغ نیکو یک پا داشت و از تصمیمی که گرفته بود منصرف نمی‌شد.سپنتا هر موقع خیره به چشمان این دختر می‌شد خود را می‌باخت و غرق چشمان زیبای او می‌شد و حرف زدن از یادش می‌رفت. چشمان او رنگین کمانی بی نظیر بود همین بود که باعث شد سپنتا او را با همه متفاوت ببیند. تو که این همه نگاهت واسه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه.  سپنتا نیکو را به پارک برده بود و برای او بستنی کاراملی خریده بود. نیکو کمی از بستنی‌اش را خورد و بعد فکر شیطانی‌ای را در سر پروراند. سپنتا را با ناز صدا زد. - سپنتا؟ سپنتا به او خیره شد و گفت: - ...

  • نام رمان:برگ و باران
  • نویسنده:شکیبا پشتیبان
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:100
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 4422
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته غم مهمان همیشگی     مقدمه: دانلود دلنوشته غم مهمان همیشگی _ من دختری خنده رو لب ضاهری شاد، باطنی غم با دلی تیکه پاره می‌نویسم حرفای دلم را، بغض‌هایم را و غم‌هایی که مهمان همیشگی من است!

  • نام دلنوشته: غم مهمان همیشگی
  • نویسنده : شـــــshadiـــادی کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: YASER
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 20
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 1737
ادامه و دانلود

خلاصه: دانلود رمان برادرانه روایت زندگی دو تا برادر هستش که خانواده‌شون رو توی بچگی از دست دادند. برادر بزرگ تر اما هیچ وقت نمیذاره که برادر کوچیک تر کمبودی احساس کنه. تموم زندگیش رو به پای اون می ذاره تا برادرش تویآرامش باشه. از عشق زندگیش دست میکشه و هر بار توی مشکلات به فریاد برادرش می رسه اما ... اما برادر کوچیک تر سر یه لجبازی، تموم خوبی های برادرش رو فراموش می کنه و از برادرش دور می شه و زندگی خودش رو نابود می کنه اما باز هم برادر بزرگ تر فرشته‌ی نجاتش می شه بیست سال قبل زمانی که شروین «برادر بزرگ تر» ده سالش بود. با تعجب داشتم به پدر و مادرم که داشتند تند تند لباس هاشون ...

  • نام رمان:برادرانه
  • نویسنده:حمیرا خالدی
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:225
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 7016
ادامه و دانلود

خلاصه:  ترنج با باری از گذشته‌ای تاریک که روی شانه‌هایش سنگینی می‌کند، داستان آلباسی رمان عاشقانه که از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت‌ها راهی سفر به روستایی محروم می‌شود؛ روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می‌آورد. آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می‌یابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟ دختری رنج می‌کشد... از میان تاریکی قرعه به نام اون می‌افتد؛ تا بازگردد به شومی...! مگر می‌شود فراموشکارِ یک راز وحشتناک بود؟! فرار از خود مگر ممکن است؟ بیا و شجاعانه با سرنوشت روبه‌رو شو...! قدری محکم باش! همیشه فرار راه حل خوبی نیست! گوش‌ها را آماده کرده‌ایم؛ چشم‌ها را جلا داده‌ایم، تا درکنار رنج‌های زندگی تا رسیدن به ...

  • نام رمان: آلباستی
  • نویسنده:نارینه کاربر یک رما
  • طراح:بهار قربانی
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:500
  • موضوع:عاشقانه، اجتماعی
  • بازدید: 3906
ادامه و دانلود