خلاصه رمان: دانلود رمان خوابگاه زندگی پره اتفاقه..میشه اسمشو گذاشت تقدیر سرنوشت هردو باهم من و تو نگاهت ارزوی من نگاهم ارزدی تو باهم زیر یک سقف در یک مامن پر ارامش مامنی برای ما تا قسمت کنیم تنهایی هایمان را... یه مامن آروم...یه خوابگاه با اعصاب خوردی در خونه رو با کلیدم باز کردم و رفتم تو. مامان به محض دیدنم سریع از آشپزخونه بیرون اومد دانلود رمان خوابگاه جوری بغلم کرد که یه لحظه هاج و واج موندم. انگار که بیست ساله رفته باشم خارج و و تازه برگشتم. چرا اینقدر دیر اومدی ؟؟ تعجب کردم... از خودم جداش کردم و گفتم: - مادرِ من، من که نیم ساعتم طول نکشید تا رفتم و اومدم! همون طور که میرفت سمت آشپزخونه گفت: - یاسمین ...