زمانه را می‌بینم چه با تجربه دهانم را از سکوت دوخت دلم را از حرف پر کرد! حال ایستاده در کناری نگاهی پر تنفر به نااحوالی هایم می‌اندازد! و مرا به مرور خاطرات وادار می‌کند..چه آزار قشنگی‌ست!عشق‌ورزیدن به آدمی که دوست‌داشتن برایش بی‌معناست...! ​ می‌دانی برای تو رفتن آسان بود؛اما هنوز...برای من سخت است فراموش‌کردن... «دوستت دارم»هایی که تو، در گوشی بهم می‌گفتی!خیالی نیست... آسوده‌خاطر باش! هر شبانه را، بی‌هیچ دردی خفته باش...  هیچ چیز آدم رو عوض نمی‌کنه؛ جز عشق! که به خاطرش تغییر می‌کنی؛ اما می‌دونی اگر یک روزی عشق از دلت رفت، دیگه هیچ‎‌وقت اون آدم سابق نمیشی... ​  روحم دلیلی‌ست برای زنده ماندنم! پس زندگی را سخت مجبورم... ای جسم فرسوده از درد، تحمل کن مرا!باید بدانی تپشِ هیچ قلبی ابدی نیست! یک روزیمرگ، حقیقت را برایم آشکار می‌کند...! ​  دلتنگی درد ...

  • اندکی مرا بشنو
  • _sanam_gh
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 20
  • تگ: منتخب
  • بازدید: 1612
ادامه و دانلود

می‌دانی معنای واقعی عشق را وقتی درک خواهی کرد که از مسیر طولانی آن با تمام بلندی ها و پستی‌هایش عبور کنی. به نظر من عشق مانند شیرینی است که تا تکه‌ای از آن را در دهانت نگذاری طعم شیرین و لذت بخش آن نصیبت نخواهی شد اما خوب مشکل اینجاست که گه و گاهی این مسیر زیبا و طولانی به بن بست می‌خورد. بن بستی که با قرار گرفتن در سر راهت باعث خراب شدن رویای رنگینت و فرو ریختن دیوار خیال هایت می‌شود. در اینجاست که پاهایت دیگر تحمل وزنت را ندارند و تو در انتهای این کوچه به زانو در می‌آیی، و با به یاد آوردن شوق و ذوق خود برای پیمودن این راه به آبشار های با ...

  • دلنوشته: نبض احساس
  • میناتیموری کاربر انجمن یك رمان
  • zandexi
  • تعداد صفحات : 11
  • تگ: محبوب
  • بازدید: 1937
ادامه و دانلود

خلاصه رمان : دانلود رمان برای من که لبریز از حزنم،برای تو که پر از حسرتی،برای آن که ممتع از غم است،برای ما که یک عمر است حال‌مان خوب نیست، ای کاش خدا کاری کند...!من عطر اندوه کل تنم را گرفته و چهره‌ام طعم غم دارد...تو بوی عطر او را می‌دهی و عشق از چشمانت افکنده است...ای وای بر من و تو! ای کاش خدا برای این همه تضاد کاری کند‌‌‌...!​کودکی با دستان پینه‌بسته، در حسرت اندکی طعام و لباسی که گاهی او را گرم کند؛ از آن طرف سال‌هاست که او در پر قو بزرگ شده و طعم گرسنگی را نمی‌داند. چقدر تفاوت‌ها در چشم می‌زنند! ای کاش خدا برای این همه تفاوت کاری کند...!​ *** بانو جان، چقدر غمگینی! لبخندت جنس غمناک مردن دارد. به چه اندازه حال‌خرابی ...

  • دلنوشته: ای کاش خدا کاری کند!
  • شقایق سیدعلی کاربر انجمن یک رمان
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 20
  • تگ: منتخب
  • بازدید: 2331
ادامه و دانلود

شب می‌شود و من به تو فکر می‌کنم گاهی غمگین می‌شوم و گاهی لبخند میزنم اما گاهی هم فارغ از فکر تو می‌خندم و شادی می‌کنم! لبخند من چیزی نیست که به راحتی از من بگیری! تو موفق نشدی که مرا غمگین کنی ازت ممنونم که من رو با  واقعیت‌های زندگی رو به رو کردی! می‌دانی... . گاهی حس می‌کنم تو برای انتقام به سراغم خواهی آمد! اما قلبم به من می‌گوید این قدر هم ظالم نیستی در این لحظه حس می‌کنم قلبم نمی‌زند من کاری نکردم که بخواهی انتقام بگیری اما نیمی از وجودم فریاد می‌زند که بدبختی در انتظار من است! مانند گذشته‌ها قرار است اشک بریزم؟ تو می‌دانی بیش از این طاقت شکست ندارم بذار قلبم در همین حد ترک‌خورده بماند نشکنش و خوردش نکن... . این قلب ...

  • دلنوشته لبخند
  • ainoosh کاربر انجمن یک رمان
  • فرزانه رجبی
  • تعداد صفحات : 17
  • عاشقانه
  • بازدید: 1688
ادامه و دانلود

غم‌ها دست به دست هم داده‌اند تا کالبد خسته‌ام را بی‌جان‌تر کنند! کالبدی که سال‌ها پیش، روحش پر کشید و رفت... .یک انسان بی‌روح که فقط دارای یک کالبد خسته‌ است چه چیزی جز "تیمار" در زندگی‌اش می‌تواند داشته باشد؟! هر گوشه از زندگیِ کذایی‌ام، بوی تو را حس می‌کنم؛ بویِ نامردی، بی‌وفایی‌، خیانت! بوی تو مرا یاد این‌چیزها می‌اندازد! چشمان تو سیاه‌چاله‌ای بود که من در آن دست و پنجه نرم می‌کنم... چشمانِ تو، همانند زلزله‌ای مخرب بر سر زندگی‌ام فرود آمد و حکم ویرانی بر زیر و بم زندگی‌ام زد... زلزله‌ای شوم، که زندگی‌ام را نابود کرد! و تنها چشمان تو مقصر اصلی ماجرا است... .​ *** بی‌تو در شب‌های سرد تنهایی، میان یک‌ جهان درد... نالان از نبودِ تو در همان‌جا، که یک‌روز بودی تو!​ *** نالان ...

  • دلنوشته تیــمار
  • ســتاره لطــفی کاربـر انجـمن یـک رمـان
  • Diana_am
  • تعداد صفحات : 14
  • تگ: محبوب
  • بازدید: 1740
ادامه و دانلود

منم و خیال‌های زیبا، منم در یک دنیا خیالِ رنگارنگ... .من خیال‌های زیبایی دارم، وقتی به این خیال‌ها می‌پندارم، قند در دلم آب می‌شود!​چشمانم را لحظه‌ای می‌بندم، در رویایی داشتن تو فرو می‌روم؛ داشتن آن جفت چشمان مشکی‌ات، هر صبح با تو بلند شدن از بستر، داشتن صدایِ گرمت؛ آن غیرت‌های شیرینت. گرمی دستانت، حلاوت کلامت، نور امیدی که به من القا می‌شود از داشتن تو... . ولی حیف، این‌ها هیچ نیستند جز خیال‌های زیبای من!​ تا چشمانت را می‌بینم، در دنیایی دیگر فرو می‌روم؛ حضور تو را کنار خود احساس می‌کنم. انگشتانت را لابه‌لایِ انگشتانم تصور می‌کنم که میان انبوه‌ای از مردم در حالِ حرکتیم و آن رخِ زیبای تو به من غرور می‌دهد؛ امان‌امان، آخر خیالِ تو مرا دیوانه می‌کند!​ قدم ...

  • دلنوشته: من و خيال‌هاي زيبا
  • ستاره لطفي کاربر انجمن يک رمان
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 12
  • تگ: محبوب
  • بازدید: 1530
ادامه و دانلود

ما آدم‌ها شاید در ظاهر و عقایدمان باهم تفاوت داریم اما همه از یک اصل و ریشه هستیم همه از یک جنس هستیم و نظرت چیست رازهای درون‌مان را برایت درون نوشته‌ها بازگو کنم؟!​می دانی که... راز تو، راز من است...!در این دنیا که بی‌شباهت به دریا نیست آن‌قدر کشتی زندگی‌ام بالا پایین شده است... که دریازده شده‌ام!​ مرده بودم! تو را که دیدم نفسم بالا آمد آخر می‌دانی، وقتی که نبودی... بغض سنگی بود در میان گلویم که راه نفس کشیدنم را بسته بو حال به‌هم‌زن هستند آن‌هایی که در وقت طوفان حتی نگاهت نمی‌کردند اما تا به ساحل رسیدی... یار دیرینه‌ات می‌شوند! خواب به خواب می‌شوند آن‌هایی که ظلم می‌کنند به کسی که برایش خواب‌های شومی دیده‌اند...!​ وقتی به جایی برسی که کسی حرف‌هات رو نفهمه... به ته دنیا رسیدی! اون‌قدر ته که دست هیچ‌کس به ...

  • دلنوشته راز درون
  • Nemesis
  • سدنا%
  • تعداد صفحات : 22
  • منتخب
  • بازدید: 1512
ادامه و دانلود

می‌نویسم برای تو... .می‌نویسم به یاد تو... .همه فکر می‌کنند عاشقم اما من فقط یک بازنده‌ام...! قلبم را به تو باختم... . سرش شرط بستیم دیگر «دلنوشته‌ی ببار بارون» ببار بارون... . ببار بارون بزار آروم بشه دردام... . ببار بارون بزار ترمیم بشه زخمام... . ببار بارون مگه این اشک‌ها حقم نیست؟ ببار بارون بذار گریه‌م بگیره... . ببار بارون بذار عاشق بشم توی این بارون! ببار بارون بذار یادم بره مردم! ببار بارون بذار یادم بره چشماش... . ببار بارون مگه این درد حقم نیست؟! ببار بارون... دل عاشق، شکسته! ببار بارون بذار یادش بیاد روزهای خوبمون... . ببار بارون بذار یادش بیاد پرسه‌های عاشقانه‌مون... . ببار بارون مگه این بغض حقم نیست؟ ببار بارون ببار شاید خدا یادش بیاد این بندش رو! ببار بارون؛ ببار شاید ...

  • دلنوشته‌ی من بی‌تو
  • ayda2283 کاربر انجمن یک رمان
  • بهار قربانی
  • تعداد صفحات : 22
  • تگ: محبوب
  • بازدید: 1821
ادامه و دانلود

در بین این هیاهو...در بین این‌همه رنج و عذاب...در بین این‌همه فراموشی و ترس... جالب است‌! هنوز زنده‌ایم!​ زنده‌ام و زندگی نمی‌کنم. در بین این‌همه فقر‌‌‌... این‌همه درد... این‌همه خفگی...با این‌همه عقیده‌های پوچ و غلط تو، آن هم درست در گوشم...من زنده‌ام اما زندگی نمی‌کنم! اما می‌دانی؟ روی زنده بودنم تأکید می‌کنم! چون جالب است منِ پوست‌کلفت و تویِ مرده‌پرست، هر دو با هم هنوز زنده‌ایم.​ *** می‌دانی؟! در تعجبم که چرا در بین این‌همه جهالت و نادانی زنده‌ام! چرا نفس می‌کشم، چرا سرِ پایم، چرا زنده‌ام! گاهی با خود فکر می‌کنم، من چه قوی هستم... من چه قدرت‌مندم که در این‌همه فقر زنده‌ام!​ دانلود دلنوشته هنوز زنده‌ایم   سخت است؛ واقعا سخت است نتوانی حرفت را صریح بگویی! نتوانی آن‌طوری که می‌خواهی زندگی کنی! همانند یک مرده باشی؛ مرده‌ای که نتواند کاری را می‌خواهد انجام بدهد، ...

  • دلنوشته هنوز زنده‌ایم
  • ستاره حقیقت جو و ستاره لطفی
  • Mat_Narimsayi
  • تعداد صفحات : 16
  • ویراستار: MAEE_A
  • بازدید: 2128
ادامه و دانلود

آشفته گشتم بي ‌تو در اين جهان پژمرده گشتم بي تو در اين دنيا حالِ دلم مغلوب گرديد بي تو! يک‌‌روز چشمانت را بر بومِ ذهنم ترسيم مي‌کنم همان‌طور با ابهت و با عشق! چشمانش سياه چاله نبود، قهوه‌اي تيره بود همانند، قهوه‌هايِ تلخي که مي‌نوشيد تلخ بود! *** يک‌روز صدايت را در آغوشِ خود حبس مي‌کنم آن‌چنان که نتواني بگريزي چنان که صدايت را به غير از من نتواند کسي بشنود! و نتواني کلمه‌اي سخت گويي *** دلم برايت تنگ شده از همان دلتنگي‌هايِ قديمي خودمان از همان‌هايي که تکنولوژي در آن وجود نداشت از همان‌هايي که، تو بوديُ من! *** مرا از همان اول ضعيف و دلتنگ بار آوردند... . از همان موقعه‌اي که در بطنِ مادر در حال جان گرفتن بودم دلتنگ بودم! دلتنگِ بيرون آمدن و لمسِ ديگران و اکنون دلتنگِ ديدنِ تو و لمسِ ...

  • دلنوشته ژاکاو
  • ilyn_br
  • محدثه فارسی
  • تعداد صفحات : 13
  • منتخب
  • بازدید: 2256
ادامه و دانلود