خلاصه: به نام خداوندی که در همین نزدیکی است. میشا دختری که خون آشامه...اما از شرقه...کلی فرق داره.داستانش با همه خون آشاما فرق داره. از جنس ایرانه و با خون و خونریزی مخالفه... ولی تقدیرش میشه خون خوردن و تغذیه کردن. تو راهش دوستانش مثل خودش قربانی میشن.بیشتر موقعها اگه دقت کرده باشید توی رمانها یا فیلمها غربیها خون آشام هستن... ولی من یه تصمیم گرفتم... این خون آشام رو به سبک ایرانی بنویسم. شخصیت اصلی داستان ما خون آشام هستش امیدوارم خوشتون بیاد... مثل همیشه به یاری خدا و همراهی شما دوستان میریم که شروع کنیم. قسمتی از متن رمان : کی فکرش را میکرد؟ روزی برسد که نتوانم انسان بمانم؟ تمام احساسات انسانی من کشته شود و من هم بشوم عضو همانهایی ...