داستان کوتاه غرور شکسته       داستان کوتاه غرور شکسته به نام خدایی که عشق را آفرید و شیرین ترین لذتش درد شد. مثل همیشه روی یکی از میزهای کافه نشستم و به افراد دور و برم که با عشق با یک ‌دیگر حرف میزنند و یا با فرزندانشان عاشقانه لحظات را سپری می‌کنند. نظاره‌گر هستم.سینا قهوه را روی میز و مقابلم می‌گذارد.

  • بازدید: 1363
ادامه و دانلود

دانلود رمان شب سرد       خلاصه دانلود رمان شب سرد همه‌چی با رفتن تنها پناه زندگیم، یعنی برادرم به سربازی، شروع شد. بعد از رفتن محمد، من موندم و مادری که لایق هر اسمی بود، الا مادر. تنها بودم و تنهاتر شدم. بدون اینکه از حقیقت‌های پنهانی که تو گذشته نه‌چندان دور زندگیم اتفاق افتاده بود، خبر داشته باشم. تو بی‌خبری به زندگی سختم ادامه می‌دادم، تا روزی که فردی ناشناس وارد زندگیم میشه و به‌ یک‌باره مانند

  • بازدید: 4393
ادامه و دانلود

دانلود رمان آماج     خلاصه داستان : دانلود رمان آماج داستان راجع به خانواده‌ایه که دختر بزرگ‌تر، وظیفه‌ی مراقبت از دو خواهر و زن‌برادرش رو داره. توی هر درگیری، دخترک آسیبی می‌بینه؛ ولی همچنان پابرجاست. صبوری می‌کنه و سعی داره تمام اتفاقات زندگیش رو بعد ازدست‌دادن سومین رکن اساسی خانواده‌ش، بی‌دردسر و باآرامش پشت‌سر بذاره؛ اما دردسرهاش یکی-دوتا نیست و آزار روحی فراوانی می‌بینه. برای خوب‌بودن حالش تلاشی نمی‌کنه و تمام فکرش حول‌وحوش خواهرهاش می‌گذره. زندگی

  • بازدید: 2339
ادامه و دانلود

داستان کوتاه راز مترسک   خلاصه: داستان کوتاه راز مترسک انگار از اول خلقتش محکوم به تنها شدن بود! مترسکی با قلب چوبی که دست ساخته ی دخترکی کوچک به نام سی بِل بود. ادم های با احساس قلب چوبی اش را به بازی گرفته بودند. درکش نمی کردندشبیه آدم بود اما قلب چوبی داشت. اما آدمک چوبی برای یک لحظه احساس شد؛ وهمان دخترک کوچک تمام دردهایش را فهمید؛

  • بازدید: 1263
ادامه و دانلود

داستان کوتاه ریشه های انتحار به قلم مهدیه سعدی     خلاصه: داستان کوتاه ریشه های انتحار به قلم مهدیه سعدی هوا سرد بود و سوز سردی می آمد .یک دوشنبه در دل زمستان !سکوت کوچهء نسبتا طولانی ای که بیشتر اوقات شاهد قدم های خسته اش بود و آن صدایی که از حرکت باد در میان شاخ و برگ درختان پژواک میشد ؛ نشان میداد یک شب یلدای دیگر ، دور از پدر ، در نبود مادر ، کنار یک فنجان قهوه که تلخی اش باز هم یادآور تلخی زندگی بود فرا رسید

  • بازدید: 1131
ادامه و دانلود

داستان کوتاه مجازی نباش       خلاصه: داستان کوتاه مجازی نباش سینی چایی رو برداشتم و به سمتش رفتم.به مبل دو نفره ای که نشسته بود اشاره کرد و گفت: همسری بیا کنارم بشین.کنارش نشستم و سرم رو روی شانه اش گذاشتم و برای چند دقیقه ای چشم هایم را بستم. تصویر گریان مریم دوباره برایم جان گرفت. خوب به یاد دارم آن روز نحسی که غرور خواهرم برای

  • بازدید: 1074
ادامه و دانلود

دانلود رمان اگه اون روز برفی     خلاصه  :   دانلود رمان اگه اون روز برفی  داستان ما داستان غمگینی نیست. داستان ما درددل یه نویسنده‌س. داستانیه که درد داره؛ اما مرحم داره. زخم داره؛ اما نمک نداره. سختی داره؛ ولی سهل هم داره. داستان راجع به دختریه که عاشقی و عاشق بودن رو بلد نیست. واسش سخته قبول کنه دوباره عاشق شده. شخصی در زندگیش قرار می‌گیره که به عشقش، به زندگیش شک می‌کنه. سعی در به انتها رسوندن عشقی رو داره که شاید آخرش تباهیه. به جایی می‌رسه

  • بازدید: 1724
ادامه و دانلود

دانلود رمان دنياي وحشي     خلاصه: دانلود رمان دنياي وحشي سرم پايين بود و داشتم گريه ميکردم که دستي رو شونم قرار گرفت....صداي کيارش تو گوشم پيچيد... نوچ نوچ نوچ...نگاش کن....مرد که گريه نميکنه مرد حسابي....توجهي نکردم.....جان کنارم زانو زد....به زانوش تکيه داد و اسلحه رو نمايشي گرفت جلوي صورتش و دهانشو فوت کرد...سرم پايين بود هنوز....جان هم کنار اين يکي گوشم زمزمه کرد

  • بازدید: 10020
ادامه و دانلود

دانلود رمان سایه منحوس       خلاصه  : دانلود رمان سایه منحوس  این رمان داستان زندگی دختری به نام سایه‌ست که در سن بیست‌سالگی با اکراه با پسری به اسم مسعود ازدواج می‌کنه و همین ازدواج باعث میشه حقایقی برای سایه بازگو بشه و این دختر رو که تسلیم مشکلات شده، به بن‌بست زندگی برسونه؛ اما این ته قصه نیست. مردی که توی گذشته جا مونده بود، یک روزی سر راه سایه پیداش میشه و سایه رو به یک

  • بازدید: 2015
ادامه و دانلود

دانلود رمان حلقه ی جادویی ( Magic Ring )       خلاصه: دانلود رمان حلقه ی جادویی ( Magic Ring ) جنگ نزدیک بود؛ کنار گوشمون نفس می‌کشید و هیچ‌کس متوجهش نمی‌شد. مردم بی‌گناه تاوان پس دادن؛ تاوان گناهی که مرتکب نشده بودن. امیدها رفت، زندگی‌ها نابود شد و ویرانه‌ها کنار هم قرار گرفتن و دشمن‌ها قوی‌تر و ترسناک‌تر شدن. اگه ویرانه می‌موندم، باید محکوم می‌شدم به تباهی. تعداد زیادی باورم نکردن؛ اما من دوبارهجنگی رو برپا می‌کردم؛ بزرگ‌تر و هولناک‌تر از تصورشون

  • بازدید: 4934
ادامه و دانلود