دانلود رمان شب سرد
خلاصه
دانلود رمان شب سرد همهچی با رفتن تنها پناه زندگیم، یعنی برادرم به سربازی، شروع شد. بعد از رفتن محمد، من موندم و مادری که لایق هر اسمی بود، الا مادر. تنها بودم و تنهاتر شدم. بدون اینکه از حقیقتهای پنهانی که تو گذشته نهچندان دور زندگیم اتفاق افتاده بود، خبر داشته باشم. تو بیخبری به زندگی سختم ادامه میدادم، تا روزی که فردی ناشناس وارد زندگیم میشه و به یکباره مانند
رمان شب سرد :
گریه نکن قربونت برم!
اما تا حرف میزد، گریهم شدت میگرفت. مگه میشد ساکت بشم؟ مگه میشد اشک نریزم؟
آخه کیه که بدونه دارم تنها پناهم رو از دست میدم؟ دارم تنها تکیهگاهم رو از دست میدم!
مگه میشد برای رفتن تنها برادرم اشک نریزم؟ برای خودم که از این به بعد بیپناه و بییاور
میشم، اشک نریزم؟
دانلود رمان شب سرد
محمد به زور من رو از خودش جدا کرد. دوتا دستهاش رو قاب صورتم کرد. انگشت شستش
رو روی گونهم کشید و اشک روی گونهم رو پاک کرد و من با چشمهایی که انگار قصد آرومشدن
نداشت و بیوقفه از اشک پر و خالی میشد، به محمد زل زده بودم.
چقدر دلم میخواست التماسش کنم که نره و این مسافرت دوسالهی اجباری رو دوباره به عقب بندازه.
اما مگه میشد؟ تا الان به اندازه کافی برای رفتن دیر شده بود. از نگاههای گاه و بیگاهش که
رنگ تردید و دودلی داشت، مشخص بود که خودش هم پای رفتنش سسته.
صدای مهربون و آمیخته با بغضش تو گوشم پیچید:
– گریه نکن قربون اون چشمهای عسلیت بشم. جون محمد گریه نکن! اینجوری که پای رفتنم
دانلود رمان شب سرد
رو بیشتر از قبل سست میکنی آیناز!
نرمی به گونهم زد. دستش رو تو دستم گرفتم و فشار کوچیکی دادم.
سرم رو پایین انداختم تا چشمهاش که دائم پر از اشک میشد و برای این که حال من رو بدتر نکنه،
جلوی خودش رو گرفته بود و اجازهی ریزش اشکهاش رو نمیداد، نبینم.
با صدای لرزونی گفتم:
– اونجا که رفتی، حواست به خودت باشه؛ خوب غذا بخور و خوب استراحت کن که از پا در نیای.
با خنده گفت:
لینک های دانلود