خلاصه:
دانلود رمان ازدواج با احساسی متفاوت تنهایی را دوست دارم زیرا که خداوندنیزتنهاستتنهایی رادوست دارم زیرا تجربه کردمتنهایی رادوست دارم زیرا انتظارکشیدنم را پنهان خواهدکرددریغ ازآن که به خودم می آیم میبینم آنقدر تنهایمکه دیگرخودم دارم ازتنهایی خودم میترسم اماگاهی به خودت می آیی یکی همراهت شده
اما به اجبار
وبااحساسی متفاوت…
خلاصه رمان:این رمان بیانگریک ازدواج زورکی به دستور پدربزرگ به دوتاازنوه
هاش که خیلی دوسشون داره ومیخواد باازدواج اون ها جوانی خودش وهمسرش رو زنده کنه.
آخه این دوتا نوه کپی دربرابراصل پدربزرگ ومادربزرگشون هستن.ولی پدربزرگ
به احساس این دوجوون که بهم دارن توجهی نمی کنه.آخه این دخترخوشکل
وشروشیطون ما وصدالبته زرنگ وهمچنین پسر خوشتیپ وقیافه وکمی
مغروروسرزنده ی ما بهم دیگه به چشم خواهروبرادر نگاه میکنن.
وازدواجشون با یه احساس متفاوت شروع میشه ولی شایدروزی این دوتا…
دانلود رمان ازدواج با احساسی متفاوت
به احساس این دوجوون که بهم دارن توجهی نمی کنه.آخه این دخترخوشکل
وشروشیطون ما وصدالبته زرنگ وهمچنین پسر خوشتیپ وقیافه وکمی
مغروروسرزنده ی ما بهم دیگه به چشم خواهروبرادر نگاه میکنن.
وازدواجشون با یه احساس متفاوت شروع میشه ولی شایدروزی این دوتا…
رمان عاشقانه از هواپیما پیاده شدم بعد ازنیم ساعت معطلی اومدم بیرون وچمدونم رو تحویل
گرفتم…کسی برای استقبال نبود انتظاری هم نبود چون بابااینا میدونستن که
من قرار برگردم ولی زمانشو نمیدونستن…چون اگه میدونستن حتما اون مرد هم
باهاشون میومد…از فرودگاه اومدم بیرون بازم بوی ایران…بازم این کشور،بازم
خانواده…بازم میتونم رهای عزیزمو ببینم…نمیدونم چه قدرایستادم که یه نفر
اومد بهم گفت:
-ببخشید خانم جایی تشریف میبرین؟
به طرف صدا برگشتم…
من-چه طور؟
مرد-گفتم اگه میرین من ببرمتون…راننده آژانسم.
منم دیدم طرف پیره…بهشم نمیخوره خلاف باشه…بله رو دادم وبه طرف ماشین
رفتم.
خاک برسرت پریسا مگه به خواستگارت بله دادی که میگی بله دادم…خوب به
۷: شب بود :: من چه یهویی شد…سوارماشین که شدم…ایران تقریبا ساعت ۷
نمیدونم چرا استرس داشتم…خوب معلومه خنگول چون بعد سالها داری خانوادتو
میبینی…ااا راست میگی؟؟؟؟…بسه پری اینقدرچرت نگو
هنوزم آدرسمونو میدونستم به راننده آژانس دادم…داشتم به خیابونا نگاه
میکردم زیاد عوض نشده بود…تو راه به دایی زنگ زدم که رسیدم…واقعا مدیون
دایی بودم…داییم روانشناس بود وقتی رفتم سوئد اون بود که منو به حالت عادی
برگردوند…خانوادشم که اونقدرخوبن که تعریفی نیستن.
رسیدم در خونه پیاده شدم جلوی درخونم ایستادم…داشتم به عکس العمل
خانوادم فکر میکردم که صدای یکی منو از فکر اورد بیرون…
توصیه ما به شما (اسمی رمانی را هم نمی دانید روی لینک اول کلیک کنید):
رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)
رمان کافه اسپرسو | مریم علیخانی
چرا نمیشه دانلود کرد من کلی دنبال این رمان گشتم حالا که پیداش کردم نمیتونم دانلودش کنم