دانلود رمان روزهای برفی
قسمتی از متن کتاب:
دانلود رمان روزهای برفی یه نگاه دیگه به ساعتم انداختم..وای نهههه…ساعت از سه گذشته..یعنی یک ساعت و نیم تاخیر..یه نفس عمیق میکشمو با ترس کلیدمو در میارم که یه دفعه در باز میشه، وای نه خودشه…زود سرمو میندازم پایین که نگام به چشمهایعصبانیش نیفته، خودشو میکشه کنار و باسر اشاره میکنه برم تو، یه دفعه داد میزنه:
– ساعت چنده؟
– من.. من.. خب.. .ام…توضیح میدم پارسا
– مدرست ساعت یک تعطیل میشه تا ساعت سه چه غلطی میکردی تو خیابونا
– خب خواستم یه کم تو این هوای بارونی قدم بزنم
– خیلی بیخود کردی.. با اجازه کی؟؟؟؟؟؟
-عصبانی میشم و میگم کجای دنیا به پسر صاحب خونه جواب پس میدن؟ بابامی یا داداشم؟
– با صدایی عصبی میگه: درستت میکنم و بعد از در حیاط میره بیرون
نفس حبس شدمو رها میکنم و براش از پشت در بسته شکلک در میارم..
دانلود رمان روزهای برفی
پیشنهاد ما به شما