دانلود رمان خدایا من کجای دنیای توام
خلاصه:
دانلود رمان خدایا من کجای دنیای توام قبر کَنَم در رابست. تق!بغض گلویم پایین نرفت. می دانست می دانم قبر یک متر و چند متر ندارد.او بابیل زخم های کهنه اش با خروارها نا امیدی و بی کسی و سردی و نفرت و کینه ، داشت دفنم میکرد.می دانست می دانم مرده مرده است حتی
رمان های دیگر ما:
وقتی نفس بکشد. می دانست می دانم مرده ای که دم و باز دمش
زخمش زند در حال تاوان پس دادن است.به سمت در اتاق رفتم . دستگیره
در را به پایین کشیدم. در باز نشد . ضربه زدم . صدایش کردم. سکوتی
که می دانستم او دوستش دارد را با فریاد هزار تکه کردم:آقایی که نمی دونم
چی صدات کنم ، این درو باز کن تا بگم، به همه می گمکه من یه قاتلم،
من بهش گفتم چرا… من گفتم این طوری دلم خنک میشه … میخوام
خودمو معرفی کنم… من یه قاتلم من و که اعدام کنن توهم خلاص میشی ،
این آشفتگی ها تموم میشه، این سردر گمی تموم می شه ، دل سردی تو تموم میشه
… در وباز کن ، این در لعنتی رو باز کن!تنهایی و بی صدایی و بی کسی صدایم
را بلند کرده بودو او صدای دردهایم را نمی خواست بشنود . بعد از سکوت من ،
عمارت از همیشه سوت و کورتر شده بود صدای زوزه ی تن لگ نها صدایی بود
که بعد از ساعتی در باغ یچید.به سمت در اتاق رفتم . دستگیره در را به پایین کشیدم.
در باز نشد . ضربه زدم . صدایش کردم. سکوتی که می دانستم او دوستش دارد
را با فریاد هزار تکه کردم:آقایی که نمی دونم چی صدات کنم ، این درو باز کن
تا بگم، به همه می گم که من یه قاتلم، من بهش گفتم چرا… من گفتم این
رمان های در حال تایپ
رمان روزگاری در مستعمره | Mahsa.s.x
رمان یک جفت چشم آبی | نگار عوض زاده
رمان دنیای جدیدی خلق میشود | mehran