دانلود رمان پلیس های دردسرساز

دانلود رمان پلیس های دردسرساز

 

دانلود رمان پلیس های دردسرساز اختصاصی یک رمان

 خلاصه:
دانلود رمان پلیس های دردسرساز آترینا برقعی بعد از چند سال به ایران برمی‌گرده و پیش دو تا برادرهاش زندگی می‌کنه. .. توی مدتی که ایران زندگی می،کنه با اتفاقاتی روبه‌رو میشه که براش تازگی داره…

رمان اسارت نگاه | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان

رمان فراموشی مادربزرگ | روشنک.ا کاربر انجمن یک رمان

رمان طلسم موروثی | ASIL کاربر انجمن یک رمان

مقدمه:
کودک درون من چون، طفلکی
در میان آرزوهای من است
او چه معصوم و چه ساده، خفته است
او که از من، او که دائم، با من است
عشق را، در آن دل پاک دیده‌ای؟
او به مانند مَهی در آسمان
چون ستاره، چون همان رنگین‌کمان

دانلود رمان پلیس های دردسرساز
تک نواز ساز زیبای من است
چون قناری، کز قفس آزاد شد
می‌پرد بر بام هر کاشانه‌ای
عقل بر او داد و بیداد می‌کند
تو همان کودکِ خامِ خفته‌ای
عقل با او، در کشمکش، در قهر و کین
سالیان سال، دعوا می‌کند
که چرا بهار خویشتن را
از همان نو قصه‌ها، پر می‌کند
عقل!
ای حاکمِ این تن قفسم!
عاقلان روزگار را دیده‌ای؟
به چه سخت گرفته‌ای، اینک بگو
ظالمان روزگار را دیده‌ای؟
این همه عقل و بدن رشد یافتند
جز دلی، جز سنگ‌ها بیافتند؟
من که اکنون در درونم خفته‌ام
دلم آبی ست، نگاهم چمن است
مگر این است که دلی شاد باشد
همه تن سالم و زیبا نظر است

 

پیشنهاد می شود

 

 

4.8/5 - (5 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 2456 روز پیش

بازدید :13377 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان : پلیس های دردسر ساز

نویسنده

نویسنده : meli770 کاربر انجمن یک رمان

ژانر

موضوع : عاشقانه

طراح

طراح : نیلوفر شعبانی

تعداد صفحات

تعداد صفحات : 413

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf

فایل جاوا

دانلود فایل جاوا



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 11 )


  1. م . میشی گفت:

    سلام تبریک میگم ملیکا جان

    همیشه موفق باشی

  2. فاطمه گفت:

    سلام کی لینک دانلود و میزارین؟

  3. Elif گفت:

    خسته نباشی ملیکا جان
    قلمت مانا 🙂

  4. eli گفت:

    نخوندم هنوز ولی اید وارم خوب باشه

  5. kosar گفت:

    با تشکر از نویسنده
    رمان خیلی جالبی نبود
    نظم خاصی نداشت
    دیالوگ ها پشت هم بود و گوینده هر جمله مشخص نبود
    برای توضیح دادن زندگی ی شخص کلی سیاه لشگر داشت که خواننده رو گمراه میکرد
    خیلی شلوغ پلوغ و بی نظم بود

  6. نویسنده گفت:

    سلام
    ممنون از نویسنده بابت زحمتی که کشیدن
    اما یه کتاب باید طوری باشه که یه چیز حداقل یک واژه به فرد اضافه کنه
    نه درحد زندگی روزمره باشه و ضمنا روایت داستان از زبان یک نفر و دیدن دنیا از چشم های یک نفر بسیا دلنشین تر خواهد بود

  7. . گفت:

    خوب نبود خوشم نیومد
    برام سوال بود ک چرا انقد فامیل ها توی زندگی بردیا و اترینا دخالت میکنن و نمیزارنشون هرجور دلشون بخواد رفتار کنن
    مثلا اگر من بخوام با دوستام بیرون برم حتی اگر پسر بینشون باشه ربطی ب عمو و دایی و … نداره و تنها کسی ک میتونه نظر بده پدر و مادره

افزودن نظر