دانلود داستان کوتاه عهدی که شکست اختصاصی یک رمان

دوستان برای تایپ رمان‌های خود و حمایت از نویسنده های مورد علاقه‌ی خود در این جا ثبت نام کنید

نام داستان کوتاه : عهدی که شکست
نام نویسنده : NAVA-K کاربر انجمن یک رمان
ژانر : اجتماعی/تراژدی
ویراستار : monir
خلاصه : طلاق واژه‌ای است که به زندگی من گره خورده است؛ زندگی گذشته‌ام، زندگی حال و آینده‌ام! تو متعهد بودی و عهدت را شکستی؛ عهد بستی بودی با من، با او، با زندگی‌مان، ولی…

قسمتی از متن داستان

با صدای تلفن توی پذیرایی، زیر اجاق گاز رو خاموش کردم و به سمتش رفتم.
جواب دادم: بفرمایید.
صدای زنی توی گوشم پیچید: خانم رحمانی؟
-بفرمایید.
-میشه لطف کنید گوشی رو بهشون بدید؟
-خودم هستم.
-شما برای ثبت نام به مهد باران اومده بودید…
میان حرفش پریدم و گفتم: بله بله، جایی دارید برای ثبت نام؟
-بله، یکی از مادرها تصمیم گرفتند یه جای دیگه بچه‌شون رو ثبت نام کنند، شما می‌تونید دخترتون رو بیارید برای ثبت نام.
-حتما، کی مزاحم بشم؟
-از هفته دیگه می‌تونید دختر خانمتون رو بیارید.
-یه هفته بعد از مهر؟!
-یه سری تعمیرات داریم که برای بچه‌ها خطرناکه، به همین خاطره!
لحن حرصی‌اش باعث شد خنده بی‌موقع‌ام را قورت بدم و بگم: که این‌طور، ممنون.
-خواهش می‌کنم خدانگهدار.