دانلود رمان تبانی
مقدمه:
اما؛ وقتی بی تفاوت میشوی، یعنی بریدهای، یعنی آخرین ذرههای
احساسی که به او داشتی هم از قلبت بیرون ریخت و حالا از مسمومیت عشق پاک و بری شدی.
فهمیدم دروغ میگویند که غرور بزرگترین دشمنه، بهخدا که دروغ میگویند.
گاهی نباید غرورت را زیر پا بذاری و ببخشی، گاهی باید غرورت را پرچم کنی
و بالا بگیری و بروی رد شوی، به جهنم که آدما پشت سرت چه میکشند،
به درک که دوستشان داری باید رفت، باید بیحرف و مقدمه رفت تا بفهمند رفتن هم بلد بودی و تمام این سالها نرفتی.
زمان زیادی گذشت تا بفهمم خدا بهترین دوسته، تا با تمام سلولهای تنم درک کنم فقط خدا را دارم و خلاص…
سخت گذشت تا بفهمم سلامتی بزرگترین ثروته و آسایش، بزرگترین نعمت…
هرکی زبونش نرمه دلش گرم نیست، اونیکه اخلاقش تنده جنسش سخت نیست.
اونیکه میخنده بی درد و غم نیست، ظاهر دلیلی بر باطن نیست.
فهمیدم هیشکی موظف به آرومکردنت نیست.
فهمیدم جنگ با بعضیا اوج حماقته، بزرگترین اشتباهه.
فهمیدم گاهی اوقات خواستههات حتی با زاری و التماس هم انجامشدنی نیست.
فهمیدم گاهی تو اوج شلوغی تنهاترینی، فهمیدم اونی که از همه بهت نزدیکتره
موظف نیست بهت خــ ـیانـت نکنه، فهمیدم زندگی یعنی من، یعنی من من من و خلاص.
قسمت دانلود
لینک دانلود به درخواست نویسنده پاک شده است