مقدمه:
دلنوشته ناگفته های ما _ بعضی چیزها یا بهتر است بگویم بعضی آدمها بعضی نگاهها، حرفها و خیلی چیزهای دیگر ممکن است باعث مرگ تدریجی یک انسان شوند. آنقدر در ذهن تکرار میشوند تا اینکه گلوگیر انسان شوند…
دلنوشته ناگفته های ما
قسمتی از دلنوشته:
همه آدمها یکی توی وجودشون هست.
دوست دارن اون رو فریاد بزنن و به دیگران نشون بدن ولی از واکنش متقابل بقیه رو دیدن که اون شخصیت رو توی وجودشون خفه کردن…
***
کاش زودتر بیایی من از سرما خوشم نمیآید…
آخر میدانی!
شبها از سقف این دنیا بیرحمی میبارد.
و بیکفن احساسها را در روز روشن خاک میکنند.
جایی میان چاله و چولههای این روزهایی که آدمهای واقعی گمنام شدهاند
***
چای بدون شکر، بدون قندهای بچگی سوختم، زبانم نه، قلبم سوخت.
آخ! به خودم آمدم، خدایا… چای گرم هم دلم را میسوزاند…
برای تمام باهم بودنهایمان
برای تمام خاطراتمان
برای خندیدنهای بیآلایشمان
برای سوختن زبانهایمان از چای
اما حیف که آخ گفتیم
اما برای شکستن
دل یکدیگر با زبانمان آخ نگفتیم…
***
لعنت به این چشمانی که گستاخ شدهاند
لعنت به این چشمانی که بیاجازه میبارند
جایی که نباید میبینند
طوری که نباید میچرخند
و
زمانی که نباید…
لعنت به این چشمانی که عادت کردن به نگاهشان
اصلا کاش بمیرند این لعنتیها!
***
بعضی چیزها رو فقط یک نفر یا هرکسی نمیدونه، یا طوری هست که هیچ کس نمیدونه…
چیزهای دیگهای هم هستن که همه میدونن اما اونی که باید بدونه نمیدونه…
***
تو…
مرا یاد رود بینهایت میاندازی
بینهایت بیرحمی
بینهایت میجنگی
بینهایت برایم مهربانی
و من بینهایت برایت میمیرم
***
خیابانها…
قدم زده میشوند
آسمان…
ابرها را میخواند، تا اشکهایی را پنهان کند
و ویترین مغازههایی نگاه حسرتبار خیلیها را به جان میخرد و ترک میخورند
اما هیچ کس نمیبیند…
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشته های آنچه از دل برآید
مجموعه دلنوشتههای بهارِ زمستان | روناهی بازگیر
مجموعه دلنوشتههای پریشان نامه | مهراز