دانلود رمان ریسک تا عشق ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان ریسک تا عشق گذاشتمش توی کیفم و یه ماچ روی گونه ی مامان کاشتم و گفتم : من دیگه برم .برو عزیزم . مواظب خودت باش .چون مدرسه نزدیک خونمون یعنی ده دقیقه تا مدرسمون راه بود ، پیاده میرفتم !

خب بزار تا رسیدن به مدرسه خودمو معرفی کنم ، اسمم نهال منصوریه .

بچه ی سوم خانواده م . دو تا داداش به ایم کورای و بوراک دارم . دو قلو ان .

یه خونه داریم ، که برای خودمونه .

سالنش ۴ تا فرش دوازده متری میخوره و حیاطش هم به اندازه ی سالن بود .

خونمون ۳ خوابس . یکی برای مامان و بابا .

یکی برای داداشام و اخری هم ماله من !

وقتی به خودم اومدم به مدرسه رسیده بودم .

رفتم توی کلاس ، هیچ وقت دیر نمیرفتم سر کلاس .

شیطون ولی خر خون بودم ! خخخ

کلی که آدامسمو جویدم گذاشتم جایی که معلم کتاباش رو میزاره .

زنگ اول با اقای ناصری داشتیم .

سر جام نشستم و با غنچه و مرت سلام و احوال پرسی کردم .

تنها کسایی که توی کلاس باهاشون صمیمی بودم ، غنچه و مرت بود .و بقیه هم باهاشون خوب بودم .

نمیدونم چرا ولی کسی رو مرحم رازم نمیکنم !

حالا نگار من خیلی هم راز دارم ! خخخخ

معلم وارد کلاس شد و همه به احترامش بلند شدیم .

دانلود رمان ریسک تا عشق

دانلود رمان ریسک تا عشق

 

 

خندم گرفت که غنچه هم خندش گرفت و گفت : باز چه نقشه ای برای این بیچاره ها کشیدی ؟! فقط ببین

معلمه کتاباشو جای همیشگی که ادامس روش گذاشته بودم ، گذاشت .و سلام کرد ، همه با انرژی جوابشو دادیم .

نشست ، بعد از اعلام صفحه ی مشخص شده ، اومد کتاباشو برداره ولی نتونست !

بد جور خندم گرفته بود !هر چی میکشید نمیشد !

با رگه های خنده گفتم : اقای ناصری ، کمک میخواید ؟! اره بیا دخترم . انگار پیر شدم !

خندم گرفت و گفتم : این چه حرفیه ؟! تازه ۳۹ سالتونه .

اینو هم میدونستم چون ، خودش گفته بود وقتی یکی از بچه ها ازش پرسیده بود !

بلند شدم و رفتم سر میز !

همه ساکت شده بودن ، اخه میدونستن کار خودمه ! خخخخ

انقدر کتابو کشیدم که فکر کردم دیگه کشیده شده بودم ، خندم گرفته بود حسابی !

چشمتون روز بد نبینه ، کتابه که پاره شد هیچ ، من با شتاب خوردم به چیزی !

برگشتم که دیدم اقای ناصری پخش زمین شده !

هر چی زبونمو گاز گرفتم که نخندم ، که با خنده ی بچه ها منم غش کردم از خنده !

بیچاره با تعجب به اطرافش نگاه میکرد !

بعد از چند دقیقه که بع خودش اومد ، بلند شد که گفتم : رمان جدید من واقعا معذرت میخوام اقا معلم . دست من نبود ! نمیدونم کی ادامس رو گذاشته اینجا که !

اقای ناصری گفت : تو که کاری نکردی ، عیبی نداره ، برو بشین .

از کنترل کردن خندم قرمز شده بودم .

سر جام نشستم و معلم کتاب یکی از بچه ها رو قرض گرفت و درس رو شروع کرد !

توی مدرسه هیچ کس نمیدونست من این بلا رو سر معلما میارم ، فقط کلاس خودمون میدونستن که انقدر با جنبه و باحال بودن که لو نمیدادن !

امروز هم به خوبی و خوشی و خنده تموم شد . رفتم خونه ، وارد که شدم صدا میومد .انگار کسی بع جز خودمون ، خونمون اومده بود

 

 

پیشنهاد می‌شود

رمان از پیش باخته | زهرا. ا. د.

رمان از پس ظلمت بسی خورشیدهاست | نفیسه

رمان حباب روی آب

رمان تار بی صوت

کتاب هورزاد ⭐️

3.5/5 - (21 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 610 روز پیش

بازدید :4283 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

ریسک تا عشق

نویسنده

حدیث

ژانر

عاشقانه

طراح

مائده شمس

تعداد صفحات

600

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. آرمی گفت:

    **حاوی اسپویل**

    خیلی خوب بود یعنی موضوع متفاوتی داشت ولی کورای نباید میمرد سر این خیلی گریه کردم ولی رمان خیلی خوب بود ممنون از نویسنده

افزودن نظر