مقدمه:
مجموعه دلنوشته های بال های شکسته _ در کنج دلم… قلبی تک و تنها نشسته و همچو باران، اشک میریزد. ساعتها به جای خالی نیمهی گمشدهاش زل میزند… و به دنبال راه فراری از حال این روزهایش میگردد چه میداند که آن مسافر بیوفا… او را برای همیشه با کوله بارش، ترک کرده است.
مجموعه دلنوشته های بال های شکسته
قسمتی از دلنوشته:
پرورگارا…
ای دوست و غمخوار همیشگیام
این روزها از باران فراری هستم
به دنبال کنجی میگردم که سقفی داشته باشد
ماهها پیش وقتی باران میبارید…
با دیدنش، دلنوشته اختصاصی لبخندی کنج لبانم مینشست
ساعتها به خاطرات خوش گذشته فکر میکردم
اما دگر از آن لبخند خبری نیست
زیرا خاطراتم را بندههایت، نابود کردهاند
و از صفحهی روزگار محو شدند
این روزها،
باران که میبارد… قلبم همچو آتشی شعلهور
اعماق وجود را میسوزاند
تنها خودم باقی ماندهام با قلبی در دستانم؛
قلبی که روزی دیوانهوار برای شخصی میتپید
میدانی چیست؟
گاهی اوقات به قدری احساس تنهایی میکنم
که وقتی باران میبارد…
خودم را در آغوش میگیرم
و به حال این روزهایم، بی صدا اشک میریزم
اشکی که پوست صورتم را
همانند قلب شکستهام میسوزاند… .
***
میدانی…
این روزها خواب را فراموش کردهام
شبها بیدار مینشینم تا خوابم نبرد
زیرا
وقتی که چشمانم بسته میشوند…
آن دو چشم سیاه زیبایش
و مژههای بلندی که همچو سایهبانی بودند،
به یادم میآیند… .
***
هر انسانی، جایز است تا خطایی کند
چه خطایی زیباتر از دزدین قلب عشقی
که عاشقانه میپرستیم… .
***
گفتن جملهی *دوستت دارم* حرمت دارد!
پس این حرمت را حفظ کن.
***
از سکوتم بترس!
پشت این سکوت، هزاران فریاد پنهان است… .
***
گفتم دوستت دارم
لبخندی زد و گفت: «میدانم!»
***
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشتههای تعبیر وارونه عشق | سمانه شیبانی
مجموعه دلنوشتههای کاسپین | Zahra
مجموعه دلنوشته می دانم که می دانی