مقدمه:
دانلود مجموعه دلنوشته های منطق های متلاشی _ آخر تمام چیزها پشیمانی است؛ منظور از آخرش زمانی است که تو نمیدانی درست راه را انتخاب کردی یا نه. منطق را نادیده گرفتی.
او با تو بود. همیشه با تو بود؛ اما… تو زمانی که دیگری را میدیدی یادت میرفت که او اینجاست…!
دانلود مجموعه دلنوشته های منطق های متلاشی
قسمتی از دلنوشته:
زمانی که حرف نمیزنی، میتونی به وضوح تغییر آدمها رو متوجه بشی.
خیلی سخته فرد مقابلت ناگهانی تغییر کنه و بتونه تو رو جور دیگهای، هم با بودنش و نبودنش عذاب بده. خیلی سخته بفهمی که خودت باعث تغییر اون شدی. خودت کاری کردی که دلسرد و بیتفاوت بشه.
من حاضرم تو گریه کنی، جیغ بکشی، ضجه بزنی، ولی بیتفاوت نشی؛ مانند فردی نباش که عزیزترین کسش را از دست داده، ولی بدون هیچ حسی به خاک نگاه میکنه… .
***
زندگی کردن هم گاهی سخت میشه؛ مثلا زمانی که نمیدونی کسی توی این دنیا هست که بهت اهمیت بده یا دوستت داشته باشه. کسی هست که بخواد همیشه کنارت باشه و هر کسی هر چی گفت دیدش نسبت به تو عوض نشه.
هست یا نه!
کسی هست که تو رو از اعماق وجودت بخواد، نه به خاطر چهرهت؛
ولی سخته که بفهمی هیچکسی جز خودت با دیگران اینجوری نیست…!
***
زمانی که از دور شاهد همه چیز باشی، متوجه تغییرات رفتاری و فکری افراد میشی.
بعضیهاشون زیادی مغرورن؛ ولی جلوی کسی که دوستش دارن دیوونه بازی میکنن؛ ولی با این حال
همون فردی که دوستش دارن عاشق آدمهای مغرور هست و نمیدونه که اون مغرور جلوی اون میشه کسی که الان هست.
نمیدونم؛ ولی فکر میکنم فرق بزرگ آدمها باهم، اینه که زود هم رو قضاوت میکنن و همون موقع هست…
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشتههای “بُغرنج” | نفیسه کاروان
مجموعه دلنوشتههای خیال من | سمیه بیرونی