رمان چیزی تا طلوع نمانده ⭐️

معرفی رمان:

رمان چیزی تا طلوع نمانده _ مسیح افراشته مردیست که از زخم‌های چرک بسته‌‌ی گذشته جان سالم به در برده و گمان می‌کند که بالاخره قایق زوار در رفته‌‌ی زندگیش به ساحل آرامش خواهد رسید؛ لیکن قدرت تزویر را دست کم گرفته و از طوطئه‌های اطرافیانش بی‌خبر مانده است…!
حال باید با طمعه‌ی دلفریبی که در دامانش انداخته‌اند به مصاف ریاکاران برود و نشان دهد همان گرگ درنده‌ایست که سال‌ها پیش از خواندن اسمش در هراس بودند.

 

رمان چیزی تا طلوع نمانده

رمان چیزی تا طلوع نمانده

 

 

قسمتی از رمان:

با حس سردردی طاقت‌فرسا و عذاب‌دهنده چشمانم را باز کرده و نو‌ک‌انگشتانم را برای کاهش دردم، روی پیشانی‌ داغ و تب‌کرده‌ام فشار می‌دهم. دیشب حتی ثانیه‌ای چشم روی هم نگذاشتم و همین هم دلیلی ست بر سردردهای متعدد و کشنده‌ام.

حتی نتوانستم پاهایم را حرکت داده و از اتاق‌کار به اتاق‌خوابم بروم.با صورتی مچاله‌شده از درد، دستم را دراز می‌کنم و موبایلم را از روی میز برمی‌دارم. دیروز به خودم قول داده بودم دیگر بهش زنگ نزنم؛ اما گویی رفاقت چندین و چند‌ ساله‌مان آن‌قدر در دلم ریشه دوانده که این دعواها و بحث‌های کوچک نتواند من را از بودن با او محروم سازد.

مشکل از من است که با این شک‌های بی‌موردم دل رفیقم را می‌شکنم. شماره‌اش را از حفظ می‌گیرم و موبایل را مقابل گوشم قرار می‌دهم. یک بوق… دو بوق… به سومین بوق نمی‌رسد که صدایش در گوشم می‌پیچد. لبخند می‌زنم. او هم دلتنگ بوده!

– سلام.

جواب سلامش را نمی‌دهم و بدون این‌که ذره‌ای از غرورم بکاهم، با لحنی دستوری می‌گویم:

– زود باش بیا پیشم فربد. حالم خوب نیست.

منتظر جوابش نمی‌مانم و تماس را قطع می‌کنم. می‌دانم که تا پنج‌ دقیقۀ دیگر خودش را به خانه‌ام می‌رساند.

 

 

پیشنهاد می‌شود

رمان من خیالی

رمان دنا کوه نیست

رمان زنده به گور (جلد دوم زمزمه‌ی تپه‌های تنگستان) | هاجر منتظر

رمان گلوله‌ای که در سرم بود، مرا کشت | جانان.م 

کتاب ناکار ⭐️

1/5 - (2 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 681 روز پیش

بازدید :2698 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

چیزی تا طلوع نمانده

نویسنده

کیمیا میرزایی

ژانر

عاشقانه / اجتماعی

طراح

ستاره سیاه

تعداد صفحات

246

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر