معرفی رمان:
رمان داس _ زوهار پسریست که میتواند نگاه یک روح را بر روی خودش احساس کند. روحی که مردم روستا میگویند، متعلق به یک زن نفرین شده است. تا این که…
رمان داس
قسمتی از رمان:
همهجا را حال و هوای شادی و جشن، احاطه کرده بود. زنانِ روستا لباسهای نو به تن بچهها میپوشاندند و مردها از سمت زمینهای کشاورزی برمیگشتند، تا آماده شوند و فردا را در کنار خانوادههایشان جشن بگیرند.
کمی خسته به نظر می رسیدند. زنها همیشه در کارها پا به پای آنها پیش میرفتند و کمکشان میکردند، اما آن روز را به خاطر مراسم فردا در روستا مانده بودند تا خانهها را تمیز و بساط جشن را آماده کنند. به خاطر همین مردها، بیشتر از روزهای قبل کار کرده بودند.
در این میان، جنگل هم شور و شادیِ دیگری داشت و آنها را با لبخند تماشا میکرد. رمان عاشقانه نوای باد در میان شاخههای درختانش میپیچید و آنها را تشویق میکرد تا به بازیای به نام زندگی ادامه دهند.
پسرهای جوان که احساس بزرگتر بودن میکردند، در بازسازیِ خانههای کاهگلی، کمک دست مادرانشان بودند.
کودکان علیرغم هشدارهای مادرانشان، در کوچهها بودند و بدو بدو میکردند. در بینشان پسری به اسم زوهار (Zohar) بود؛ زوهاری که جنگل، او را بیشتر از کودکان دیگر دوست داشت و تماشایش میکرد.
لباسهای مرتبی تن کرده بود و موهای رنگ شبش را شانه زده بود. بچهها او را در بازیهایشان راه نمیدادند و زوهار فقط گوشهای مینشست و بازی کودکان و خندههایشان را تماشا میکرد. حالا هم بر روی سنگی نشسته و بچهها را که با هم صحبت میکردند، نگاه میکرد.
دقیقهها گذشتند. باد از میان شاخ و برگِ درختان میگذشت.
پیشنهاد میشود
رمان اصیل و خونخوار (جلد دوم) | کیمیا وارثی
دانلود رمان پرواز کردن بال می خواهد
خیلی قشنگ بود ولی ای کاش شاد تر تموم میشد:)
خیلی خوب بود
دوستش داشتم در کل
عالی بود. خسته نباشید. خیلی لذت بردم. ای کاش جلد دوم هم داشت.
جلد دوم ندارع؟
خوب بود موفق باشید