معرفی داستان:
دانلود داستان کوتاه راه چشمه _ لوحهی عشق تصویر کرد، دل باختن دخترک داستان را. خیالبافی دزدانهی طفلِ معصومش از میان سکوت مریمهای باغ پیدا شد. رقص پیچک روی تن درخت تنومند باغچه و صدای آرامی از قلب ساعت! تیک تاک! تیک تاک! دیگر کار از کار گذشته بود و تصویر عشق رونمایی شد… .
دانلود داستان کوتاه راه چشمه
قسمتی از داستان:
دهات ما، جای باصفایی بود. از کودکیام در این مکان بزرگ شده بودم. از تمام طول مدتی که اینجا زندگی میکردم، خاطرات زیادی دارم. خاطرات تلخ و شیرین، خاطرات خوب و شاد، گریهآور و غمگین… . با تمام وجود دلم میخواهد زندگی در این دیار ادامهدار شود. تا جایی که دیگر جایی برای زندگی نیابم. اینجا فوقالعاده است. جایی که میتوان میان تمام شلوغیها، فارغ از خود به حقیقت زندگی اندیشید.
میخواهم داستانِ عاشقی جوانیام را برایتان بازگو کنم. حس عاشقانهای که در همین دیار رخ داد و در همین دیار، به پایان رسید!
***
مانند هر روز کوزهی آب را برداشتم و روی شانهام گذاشتم و حرکت کردم. دامن چینداری که ننه اختر عید سال پیش به سفارش بابا برایم دوخته بود، از کمر به پایینم را در بر داشت. چینهایش به قدری زیاد بودند که هر وقت آن را میپوشیدم مادرم میگفت:
– سفیدبخت شی دختر! هر وقت که شوهر کردی، میگم از شهر برات یه لباس خوشگل و چیندار بیارن. لباسهای چیندار خیلی بهت میشینه!
من هم که دختر خجالتی، همیشه از شدت خجالت سرخ میشدم و در جوابش ساکت میماندم. مخصوصاً موقعهایی که زنِ همسایه هم پیش مادرم بود، دیگر نمیتوانستم از شدت شرم حتی قدم از قدم بردارم و از نزدشان بروم اندرونی، اتاقی جایی. خلاصه که مادرم خیلی«جانم قربانم» میکند و دورم میچرخد.
پیشنهاد میشود
دانلود مجموعه داستان های مینیمال سری دوم
دانلود داستان کوتاه فضایی در زمین
داستان کوتاه مردهها نمیمیرند