مقدمه:
دانلود مجموعه دلنوشته سودای گردباد _ آرام در خود نهفتهام. کُنج دنیا به سر میبرم، مرا بیدار مکن… . گر بیدار شوم، وجودت را رقصان ویران میکنم. پس بیدار نکن عشق را در گوهر دل که گر بیدار شوم چو طوفان ویرانی را نصیب میکنم…! هر چه که باشد را، در خود… به پروازی از نابودی میکشانم…!
دانلود مجموعه دلنوشته سودای گردباد
قسمتی از دلنوشته:
رفت…!
با رفتن او…
چشمهایم، منتظر و گریان ماندند.
لبهایم، مُهر روزهی سکوت
گوشهایم، تشنه شنیدن نغمه او…
دستهایم، در حسرت گرمای وجودش
در آخر…
بر پا کرد گردباد دلها.
***
در کُنج دنیا، سر به زیر و خفته بودم؛
در پی راز و نیاز.
در کُنج دنیا، با دوستان،
در پی علم،
در کُنج دنیا بیننده بودم…
ندانستم کی در دل آشیان کردی!
***
اما الآن زمانش نبود…
زمانش نبود، که بیایی.
با آمدنت، گردباد کوچک دل بر پا شد…
تو گردباد نوزاد مرا، به بزرگسالی رساندی.
***
روزگارم
در میان اوج دردها،
در میان اوج زخمها،
در میان گریههایم،
در میان حرفهایم،
در میان دل خونم،
میگذشت.
آمدی، شیرین شد… .
روزگارم،
سختیهایم،
دردهایم،
حرفهایم،
میگویم، یادش بخیر…
چرا؟!
«چون آن روزها بر پا نماند دلم خوش بود ولی ای کاش نمیبود تا هر چه بود را ویران نکند»
ویران کرد، کلبهی درختی دل را…
کلبه دل، از عرش به زیر آمد و خانهی ارواح شد.
***
عشق، فقط عشق نیست!
در آن، هزاران معنا نهفته.
باید آن را، در مکتب درس داد…
باید در آن، تدبیر کرد.
در این روزگار، عشق کمیاب است.
در دفتر ذهن
هوس را، عشق ندانید…
وابستگی را، عشق ندانید….
عشق در این روزگار، چون قرص خورشید به پشت کوهها میرود.
عشق را هر کس تاب نمیآورد!
***
پیشنهاد میشود
دانلود مجموعه دلنوشته های بداهه های دل
مجموعه دلنوشتههای ظلمات لاینفک
مجموعه دلنوشتههای جانِ دل | شادی روحبخش