خلاصه رمان:
دانلود رمان در کنار تو _ انگار خدا فصلهایش را در قالب دخترکی زیبا که در هر برههای از زندگی زیبایی خاص خود را دارد خلق کرده است. بهار به دخترکی زیبا، نوپا و بازیگوش، آوای باران ناگهانیاش به مانند گریه بیامان دخترک که بهانهی آبنبات چوبی پا بر زمین میکوبد و ثانیهای بعد آرام میشود.
با وقار، همچون درختان صنوبر. آفتاب سوزانش به مانند خشم ناگهانی دوران نوجوانی میماند و نسیم خنکی که زیر سایه درختی روح را جلا میدهد، همان آرامش بعد از طوفان است. این دخترک با
وقار آرام آرام قد میکشد. خزان! نه نه. خزان واژه زیبایی برای این دخترک زیبارو نیست.
پاییز برازندهتر است. پاییز رنگارنگ، که دل از هر اهل دلی میرباید. آری دخترک زیبای خداوند عاشق شده است. رنگارنگ، زیبا، بیریا. بغض میکند، ابری میشود، و با وقار میبارد. این انتظار و عاشقی با پوشیدن لباس سپید پایان مییابد. دخترک زیبا عروس شده است. برفی که آرام آرام از آسمان زیبا میبارد و تار و پود لباسش را میبافد و آن را زیبا و چشمنواز برتن این دخترک زیبا میپوشاند. زمستان شاد شاد است. زمستان عروس فصلهاست.
دانلود رمان در کنار تو
قسمتی از رمان:
مهین صبح زود از خواب بیدار شده بود و صبحانه مژگان و مرتضی را داده بود و آنها را راهی مدرسه کرده بود. من با کش و قوسی که به بدنم دادم از خواب بیدار شدم و سر جایم نشستم.
مهین در آشپزخانه مشغول شستن استکانها بود. مرا که دید لبخند زد و گفت: ها تنبل خانوم! بالاخره بیدار شدس؟ امروز خودت رو تعطیل کردی پس لااقل پاشو بهم کمک کن.
خوابالو نالیدم: برات که توضیح دادم امروز دو زنگ ورزش داشتیم. معلم ریاضی هم که از هفته قبل اعلام کرده بود امروز نمیاد حالا تو بگو چرا باید میرفتم؟ تازه دوست دارم امروز که سفره داری بمونم و کمکت کنم. فقط زحمت موجه کردن غیبتم میفته گردنت.
مهین ابرویی بالا انداخت و زمزمه کرد:
من هم یک خیز برداشتم و شروع کردم به مرتب کردن خانه. باید تا بعدازظهر که میهمانها میآمدند همه چیز آماده بود.
رمان عاشقانه:
رمان صاحبدلان | سارا رحیمی تبار
رمان عطر بارون، بوی سیب | م. اسماعیلی
سلام نویسنده ی عزیز میتونست ۱۷۰۰صفحه رو توی ۷۰۰ صفحه ارائه بده خیییییییلی توصیفات بیش از حدی داشت که خسته کننده و حوصله سر بر بود و امیدوارم نویسنده ی عزیز در رمانهای آتی کیفیت رو فدای کمیت نکنن