خلاصه رمان:
دانلود رمان همبند _ در مورد دختری به اسم یاراست که سرنوشت عجیبش با جدایی پدر و مادرش شکل میگیره، با بزرگ شدنش به خوانندگی روی میاره و از شانس بد دستگیرش میکنند، بعد آزادی از زندان میفهمه یه نفر…
دانلود رمان همبند
قسمتی از رمان:
سقف بالای سرم تاریک و تا حدودی تار عنکبوت بسته بود و میشد حدس زد که چقدر نم پس داده!
مثل بیشتر مواقع دلم گرفت.. چرخیدم و نگاهی به همخونههام انداختم…. همخونههایی که از خودم بدتر، باید توی یه چهاردیواری کثیف و سرد سر میکردن..
هرکدوم توی فضا و جو خودش غرق بود. روی لبه تخت نشستم و با بیحوصلگی گفتم: چرا شما امروز انقدر ساکتید؟
آیدا که البته برخلاف اون دوتا ساکت نبود و گاهی سرفه میکرد، با صدای دورگه شدهش گفت: حوصلهی من که خیلی سر رفته، یکم برامون بخون..
صدام و صاف کردم و گفتم: وقتی بغض دارم صدام بد میشه رمان عاشقانه ولی باشه میخونم!
بدون اینکه منتظر باشم چیزی بگن، شروع به خوندن تیکهای از آهنگی که یادم مونده بود کردم: _به خودت میای تو هم…الانم دورت پُرن..من میفهمم و میدونم، برمیگردی به خودم!
آیدا بین سرفه گفت: ول کن این و دیگه… صد بار خوندیش!
بهار نیشخندی زد و در ادامه ی حرف آیدا گفت: اُهوم… انگار شکست عشقی خورده… یه چیز بخون به حال ما ها بخوره، شایع دیدی چی میخونه؟
با کلفت کردن صداش اضافه کرد: _تو خیابونا بودم با بیپولا بودم…
مژگان توی جاش جابهجا شد و گفت: همون قبلیِ بهتر بود.
پوفی کشیدم و کلافه گفتم: چقدر توقع دارین از منی که دو ماهه آهنگ گوش ندادم!
آیدا سرفهای کرد و گفت: خیلی خب هرچی دلت میخواد بخون، ما صداتو دوست داریم.
پیشنهاد میشود
رمان دل ز آشیان، رهایی میطلبد