دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز ⭐️

خلاصه داستان:

دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز _ مهدی یک جنگل‌بان است. پس از مدتی دوستان او تصمیم می‌گیرند برای چند روزی همراه او در کنار طبیعت باشند. مهدی که برای مدتی میزبان دوستانش می‌باشد به ناگه متوجه‌ی رخدادهای عجیبی در محل زندگی‌اش می‌شود که موجب پیش‌آمدی ناگوار‌ است.

 

دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز

دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز

 

قسمتی از داستان:

ساعت نه‌و‌نیم شب بود و من خونه تنها بودم. منتظر محمد، علی (پسرعمه)، فاطمه (دختر عمو)، تینا، مهدیه (دختردایی)، نیما (پسردایی) علی، فرزاد (پسر خاله) و فهیمه خواهرم بودم.

از شهرستان به محل زندگی من میومدن. چون خونه من نزدیک جنگل بود و تقریبا میشه گفت چسبیده به جنگل بود خواستن مدتی داخل طبیعت بمونن. داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم با خودم گفتم زنگ بزنم بپرسم کجا هستن.

زنگ زدم و گفتن یک ساعت دیگه میرسیم گوشی رو قطع کردم و دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز تلویزیون نگاه کردم داشتم تلویزیون میدیدم که صدایی شنیدم.
اولش فکر کردم شاید از داخل فیلم بوده باشه اما دوباره همون صدا رو شنیدم سمت پنجره رفتم و بیرون رو نگاه کردم کسی نبود روی مبل نشستم و به سریال مورد علاقم مشغول شدم کمی بعد دوباره همون صدا رو شنیدم.

با خودم گفتم شاید کسی تو جنگل گرفتار شده باشه چراغ‌قوه رو برداشتم و نورش رو سمت جنگل انداختم چیزی ندیدم با خودم گفتم شاید خرافاتی شده باشم دوباره روی مبل نشستم و کمی بعد محمد زنگ زد گفت:
– آدرس خونت رو بده ما نزدیک جایی که می‌گفتی زندگی می‌کنم هستیم.
من آدرس دقیق رو به محمد دادم نیم ساعت بعد اونا رسیدن از سر و رویشان فهمیدم خیلی خستن. محمد گفت:
– مهدی امروز خیلی راه اومدیم…

 

پیشنهاد می‌شود

داستان کوتاه تنها در من | shahzade

داستان کوتاه کیهانیسم | رها امینی

دانلود داستان کوتاه گذرگاه تاریک

دانلود داستان کوتاه تمشک کاپیتان

 

 

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :PARISA در 1006 روز پیش

بازدید :1915 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز

نویسنده

مهدی تورانی

ژانر

تریلر _ علمی _ تخیلی

طراح

ستاره سیاه

تعداد صفحات

37

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. یک گفت:

    صفحه ۳۲ و ۳۳ بعضی از جملات تکرار شدن.یعنی دوبار بعضی از جملات نوشته شده.
    ای کاش نویسنده به جای زامبی از یه چیز دیگه استفاده می‌کرد مثل ارواح و…استفاده می کرد.
    و بنظر من داستان کمی ضعف داشت.

  2. نویسنده گفت:

    سلام نویسنده جان خوبی رمانت رو خوندم خیلی خوب بود ولی یکم زیادی تخیلی بود و اصلا ترسناک نبود ولی در کل خوب بود موفق باشی❤

افزودن نظر