خلاصه رمان :
دانلود رمان دود صورتی رویاهایم را سوزاندم ،رویاهایی که برای به دست آوردنشان،زمین و زمان را به هم دوختم! دودی که از خاکستر رویاهایم بلند میشد،خاکستری نبود؛ صورتی بود!نمیدانم برای مصرف قرص بود یا شوک مغزی… هرچه که بود از نابودی رویاهایم نشات گرفته بود!
به مارک گفتم زندهات نذاره، به حرفم گوش نداد و برات دل سوزوند و حالا تو اومدی توی خونهی سابق پدرت و داری دنبال اون مدارک کوفتی میگردی؟!
با بیادآوری مارک، صحنهی مرگ داداش کوچولوم جلوی چشمام اومد. اونم نه مرگ معمولی؛ روش اسید ریختن! یه بچهی شیش ساله رو زجر کش کردن!
چشمهام الکس و دو تا میدید. اون مدارک مال من بود، حق نداشتن من و از پیدا کردنشون منع کنن! بهتره بگم اون عتیقهی کوفتی مال من بود! عتیقهای که سر پدرم و به باد داد!
بغض بیخ گلوم و چسبید. دستم روی میز دنبال چیزی برای دفاع کردن در حرکت بود.
قدم به قدم داشت نزدیکم میشد، اسلحهی کوفتیش پر پر بود، رمان پلیسی شانسی برای زنده موندن نداشتم. یهو… یهو یه خاطره توی ذهنم پر رنگ شد:
خندههای قشنگش! بامزه خندید که چال گونهی خوشگلش پدیدار شد. دلم برای خندههای نمکی و چال گونهی بامزش ضعف رفت! دوباره قلقلکش دادم اما اینبار نخندید؛ جیغ کشید! صورتش داشت میسوخت!
خندههای بامزش و چال گونهی خوشگلش داشتن ذوب میشدن!
کمی اونطرف تر جسد بابام افتاده بود؛ بدون سر!
آخ مامانی؟ مامانی تو کجایی؟ مامانم؟ مامان من که زنده نبود! جلوی روم انقدر بهش مواد تزریق کردن که مرد! اوردوز کرد و مرد! اونا کشتنش! الکس کشتش! …
دانلود رمان دود صورتی
دستم یه شئ تیز و لمس کرد، مهم نبود چیه، برش داشتم. خون جلوی چشمام و گرفت؛ شیشهی کوفتی رو بالا بردم و…
با بهت به اون همه خون و جسد الکس خیره شدم. من کشتم؟ اینا… اینا خون منه یا الکس؟ من آدم کشتم؟ من قاتل شدم؟! واای خدای من… من!!!
موهای طلایی رنگ الکس پر از خون بود! نباید ردی به جا بزارم! باید خونه رو آتیش بزنم!
***
و دوباره به همین لحظه برگشتم. آتیش فندک دستم و سوزونده بود. مهم بود؟ توی این لحظه دیگه هیچی برام مهم نبود، هیچی!
قاطی زبالههای کنار در چوبی خونه یه تیکه کارتن بود. برش داشتم و سرش و آتیش زدم. و بنگ! انداختمش روی بنزین ها! سوخت!
همه چیز سوخت! خاطرات کوفتیم، آرزوهای صورتیم! همه چیز به همراه جسد الکس سوخت! سوز داغی از آتیش صورتم و داغ کرد.
چشمهام چپ شده بود، به هر حال چند تا قرص روانگردان به خوبی تونسته بودن روانیم کنن!
آنا آنا تو قرار بود قرص روانگردان مصرف کنی و قاتل رو بکشی نه الکس و!!!
قاتلی رو بکشم که هنوز اسم اصلیش هم پیدا نکردم؟! قاتلی که همه رمان جدید به اسم قاتل میشناسنش؟ دست بردار تو هیچوقت نمیتونی پیداش کنی! نه نه نه! من آنا ام! دختر همایون! تسلیم نمیشم!
اوه آنا، خونه داره منفجر میشه ها، اگه نمیخوای صورتت به باد بره زودتر فاصله بگیر!
به خونهی رویاهام که داشت توی آتیش انتقام میسوخت پشت کردم و بنگ!
با صدای وحشتناک انفجار گوشم درد میگیره ولی برای بالا آوردن دستام و گذاشتنشون روی گوشم خیلی دیره چون تقریبا سه متر به جلو پرتاب شدم و دستام روی زمین کشیده شدن تا صورتم نابود نشه!
تمام مهرههای کمرم و استخون های دست و پام ضربه دید! به سختی دست زخمی و خونیام و روی زمین گذاشتم تا بتونم بلند شم. درد و با گوشت و پوست و استخونم حس میکردم.
پیشنهاد میشود
رمان یکی برایم بماند | هاجر منتظر
عالی بود فقط خیلی کوتاه بود