معرفی رمان:
دانلود رمان رفیق _ گاهی رفاقت، سن و سال نمیشناسد. رمانِ رفیق، ماجرای دو پسر، از دو دهه کاملاً متفاوت را که حتی بعضی اوقات افکارشان هم به یکدیگر شباهتی ندارد، به تصویر میکشد.
با تمام اینها، ناگهان اتفاقی بین قلب این دو دوست، شکافی عمیق میاندازد.
درپس درگیریهای پی در پی، حس پایبندی به وطن که در خونشان جریان دارد، آنها را به سمت و سوی مأموریتی سوق میدهد که پستی بلندیهایش برای مدتها خواب بر چشمهایشان حرام میکند.
آنها آرامش خودشان را میگیرند تا آرامشی به افراد دیگر هدیه کنند.
دانلود رمان رفیق
قسمتی از رمان:
– دستبندشو باز کن وگرنه میکشمش!
بشری شروع کرد به خندیدن؛ با اینکه تکان خوردن عضلاتش، باعث بیشتر شدن دردش میشد:
– نمیدونم کی هستی؛ ولی خیلی بیجنبهای! یه اسلحه دستته جوگیر شدی!
پیمان دندان بر هم فشرد و زوزه کشید:
– گفتم بازش کن وگرنه… .
ناگهان صدای پیمان ته کشید و فشار اسلحهاش کم شد. بشری داشت از هوش میرفت؛ اما به چشمانش التماس میکرد روی هم نیفتند. صدای دیگری شنید:
– اسلحهت رو بنداز و دانلود رمان اجتماعی رفیق بشین روی زمین!
صدا را میشناخت؛ عباس بود. پیمان با فشار اسلحه عباس، دستانش را بالا برد و سلاحش را انداخت. روی زمین زانو زد و عباس دستبند به دستانش زد. صابری با تکیه به نردههای پل، خودش را نگه داشته بود که نیفتد؛ اما نتوانست بیشتر هشیار بماند. آخرین جملاتی که شنید، درخواست عباس برای آمبولانس بود.
***
صدای شعار «یا حسین میرحسین» و «مرگ بر دیکتاتور» گوشِ ابراهیمی را پر کرده بود و دودی که از لاستیکهای سوخته بلند میشد، داشت خفهاش میکرد. آن شب، کسانی که خیابان را بند آورده بودند.
پیشنهاد میشود
رمان وادیِ دل ملکه میطلبد! | ام.فاخر
دانلود رمان تنگی بلورین برای ماهی