رمان ناجی آرامش از a.f.s.a.n.e.h اختصاصی یک رمان
خلاصه :
رمان ناجی آرامش از a.f.s.a.n.e.h اختصاصی یک رمان شرح زندگی دختری به اسم نگار که در دهه شصت زندگی میکنه.توی خانواده ای مرد سالار دختر بودن خیلی سخته..!دختری که هیچ قدرتی در مقابل پدرش نداره و برای تمام خواسته هاش کس دیگه ای تصمیم میگیره..
نام رمان:ناجی آرامش
نویسنده:a.f.s.a.n.e.h کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:درام-عاشقانه-اجتماعی
اما با وجود این شرایط دختر قصه هرگز تسلیم نمیشه و خودشو
به ارزوهاش نزدیک میکنه تا اینکه… یه ازدواج اجباری..!یه نبرد
ناعادلانه..!اما اینبار باید دید سرانجام این ازدواج به کجا ختم میشه..
(پایانی خوش)
رمان ناجی آرامش
قسمتی از متن رمان:
با صدای حرف زدن چند نفر هوشیار شدم:
-این دختره کیه؟نکنه فراری چیزیه مامان؟
-نمیدونم!اوا خدامرگم بده یعنی شبو اینجا بوده؟صبر کن ببینم نکنه این همونیه که دیروز دنبالش بودن؟
-اره دیگه معلومه!دیشبم اینجا دیدمش..بریم به بابا خبر بدیم؟
-اره اره..بیا بریم به حسن بگیم بیاد تکلیف این سلیمانو مشخص کنه..هرکسی روکه شد راه میده توی مسجد!
صدای قدماشون که ازم دور شد با عجله از جام بلند شدم ووسایلمو جمع کردم..نباید میزاشتم دستشون بهم برسه..
نامه خداحافظیم رو روی تاقچه اتاق باباسلیمان گذاشتم وبه سمت درمسجد رفتم.
-به به ببین کی اینجاست..نگار خانوم فراری!جایی تشریف میبرین؟
توی یک لحظه نفسم توی سینه حبس شد و قلبم از کار افتاد. با چشمای گشاد خیره شدم بهش،جلوی درایستاده بود.پشت سرش هم دوتاخانوم و یه اقا ایستاده بودن..
رمان ناجی آرامش
یک قدم اومد جلو که دوقدم رفتم عقب:
-ج..جلو نیا!خودت میدونی دیگه بر نمیگردم!ازین جا برو.
با پوزخندی که روی لبش بود جلوتراومد:
-مثلا اگه بیام چی میشه؟گمشو بریم خونتون که به اندازه کافی هممونو از دیروز بازی دادی.
رفته رفته صداشم داشت بلند تر میشد..ترسیده برگشتم به عقب ،چشمم خورد به سینی چایی کنار حوض!دویدم به سمتش ویکی از استکان های داخلش رو شکستم،شیشه رو برداشتم روی رگ دستم گذاشتم:
-بخدا بیای جلو رگمو میزنم..خوب میدونی که اینکارو میکنم.
ترسیده یک قدم به عقب برداشت و دستاشو برد بالا:
-باشه..باشه!! نگار اون شیشه رو بزار کنار،قول میدم کاریت نداشته باشم..اونو بده بمن.
وبعد بهم نزدیک تر شد…..
*****************
این رمان در حال تایپ است
لینک دانلود بزودی