معرفی رمان:
دانلود رمان جادوفش لاجوردی _ جادوفش لاجردی از دختری میگوید که سالهاست بر زمین فرستاده شده تا ماهیتش حفظ شود. بیآنکه بداند چه کسیست و چه قدرتی دارد زندگی میکند، اما همانکه با الکس استاد دانشگاهش رو به رو میشود، گذشته و خود حقیقیاش برملا شده و این آغازی برای زندگی جاودان او در سرزمینش میشود. دل میبازد و دل میشکند، اما با یک دیدارِ غیرمنتظره بین دوراهی قرار میگیرد و زندگیاش دستخوش تغییر قرار میگیرد.
دانلود رمان جادوفش لاجوردی
قسمتی از رمان:
بههوش آمدم و با خود تصمیم گرفتم که اینبار هر طوری شده با این پری یا هر موجود عجیبالخلقهای که بود، صحبت کنم.
– اهماهم، پری جون، آها مو سبز خوشگل!
صدا بدون تصویر گفت:
– قول میدید ظاهر شدم دوباره غش نکنید؟
یا خدا! این کجا بود؟
– توروخدا ظاهر شو اینجوری وحشتناکتری!
دخترک زیبای موسبزی ظاهر شد و دوباره به من تعظیم کرد.
دخترک مو سبز:
– سلام ملکه!
با گفتن ملکه به من انگار همهی ترسم یکباره رفت و متعجب گفتم:
– جان؟ چیشد؟ ملکه کیه؟
دخترک مو سبز گفت:
– بانو شما تا چند دقیقهی دیگه از همه چیز با خبر میشید؛ اسم من آیسودا هست؛ رمان تخیلی دوست داشتم زودتر شما رو ببینم.
– مرسی از لطفت پری جون، فقط توروخدا من رو انقد گیج نکن؛ برو به اون ایکبیری بگو بیاد ببینم چرا من رو اورد اینجا.
آیسودا گفت:
– بانوی من، برای شما درست نیست که اینگونه حرف بزنید؛ شما ملکه هستید؛ باید شخصیت ملکهها را هم داشته باشید.
– بابا این ملکه ملکه چیه من بارانم بیست ساله از کره زمین!
آیسودا خواست حرفی بزند که الکس مانع شد:
– تو هیچ وقت نظم و انضباط نداشتی، برو لباسهایی که بهت میده رو بپوش تا بریم بعد توضیح بدم!
پیشنهاد میشود
رمان خنجرت تیز نبود | صباترنجی
رمان خط بُطلان | فاطمه عبدالهی
دانلود رمان سلطنت گیسو (جلد اول)
دوستان عزیز امیدوارم از خواندن رمان من لذت ببرید
مطمعنم با خوندن رمان متوجه میشوید که نقص های ابتدای رمان که بوی بیتجربگی میدهد در اواسط رمان بهتر و در اواخر رمان تقریبا رفع میشود.
زهرا جان عالی بود خیلی لذت بردم رمانت 👌👌👌زهرارضازاده
رمان جالبی نبود امیدوارم قلمتان بهتر از اینها روی صفحه شروع به گردش کند
اول که خوندم فکر کردم از اون رمان های فانتزی کلیشه ای هست و ارزش خوندن نداره ولی کمی که جلو رفتم دیدم برعکس ایده خیلی جالب و خوبی داره در نوبه خودش جالب بود و از ایده خوشم اومد ولی متاسفانه زهرا جان با وجود ایده خوبت نتونستی رمان رو به بهترین شکل ممکن بنویسی خیلی زاویه دید عوض میشد و بعضی وقتا معلوم نبود کیه به کیه یا چی به چیه و انگار که یجورایی عجله داشتی تمومش کنی مخصوصاً اخراش که یهو پرید ده سال بعد و دیدیم جیمز مرده ولی باز توی چندتا متنی که درباره آینده بود حضور داشت و بعد بازم یهو مرد درکل ایده خیلی خوبی بود و میتونست بهتر یا حتی عالی هم بشه
بیشتر تلاش کن مطمئنا میتونی ایده های عالی خلق کنی و یه رمان فوق العاده بنویسی موفق باشی
ممنون زینب جان از نظرت بله خودم هم زیر نظرها نوشتم که قلم من نپخته بود و خیلی ایراد هایی داشت این نقص ها در رمان دومم به اسم واپسین کیفر که در حال تایپ هست اصلا دیده نمیشه . بازهم ممنون عزیزم بابت نظرت.
ممنون از نظر و راهنماییت عزیزم.
خواهش میکنم عزیزم بیصبرانه منتظرم رمان بعدیت رو هم بخونم
عالی بود اگه وقایع رو کامل بیان میکردی