خلاصه داستان:
دانلود داستان کوتاه یک قدم تا بدبختی _ یه دختر که زندگی عالی داره، ثروت زیاد داره، تو ناز و نعمت بزرگ شده ولی یه اتفاق… یه اتفاق ساده باعث میشه زندگی دختر از این رو به اون رو بشه… یه اتفاق باعث میشه زندگی دختر نابود بشه…
پایان نسبتاً خوش ولی گنگ!
دانلود داستان کوتاه یک قدم تا بدبختی
قسمتی از داستان:
همه چی از اون روز نفرین شده شروع شد. من به خاطر پول و فامیل و دوستانی که بدِ من رو میخواستن بدبخت شدم.
بارها با خودم فکر میکنم مگه من چی کار کردم؟دانلود داستان کوتاه اجتماعی یک قدم تا بدبختی
چرا باید زندگیم این طوری بشه؟ چرا اونا بدِ من رو میخواستن؟ اونا فامیل من بودن اما از هزار تا غریبه بدتر بودن!
***
مادر بزرگ: تو دیگه پسر من نیستی، من دیگه تو رو نمیبخشم؛ آبرو برام نذاشتی، تمام در و همسایه میدونن داری چه غلطهایی میکنی.
بابا: مامان من هیچ کاری نکردم چرا باور نمیکنی؟
یعنی شما این قدر که حرف اونها رو باور داری حرف من رو قبول نداری؟
مادر بزرگ: برای آخرین بار میگم، از خونه من گمشو بیرون و اون تن لشتم با خودت ببر.
تو دیگه مادری نداری، فکر کن من مُردم.
بابا با سری افتاده اومد طرف من.
من رو بغل کرد و داشت راه میافتاد که یه دفعه از شوک در اومدم، گریهم گرفته بود.
باورم نمیشد مامان بزرگم به من بگه تن لش!
این همون مامان بزرگ بود؟
این همون مامان بزرگی بود که هر وقت میرفتم خونهشون، میاومد و باهام بازی میکرد؟
این همونی بود که همیشه حقم رو میگرفت؟
این همون مامان بزرگی بود که منو از همهی بچههای فامیل بیشتر دوست داشت؟
میگفت من عزیز دردونه شم؟
میگفت من سوگلیشم؟
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه فرمانروای دورگه (جلد سوم:خیزش تاریکی)
داستان کوتاه وردهی بَنگِش | ماه راد
دانلود داستان کوتاه باران صدایم میزند
سلام ، این رمان نوشته ۱۳۹۷ هس ، یعنی از اون موقع جلد دومش نوشته نشده؟
سلام
نه متاسفانه اگر نوشته شده بود که ما برای دانلود قرار میدادیم
یکی گفت جلد دوم نداره؟(باید بگم مگه داستان کوتاه هم جلد دوم داره؟!)