خلاصه:
دانلود رمان حسرت با تو بودن نفس وعرشیا دختر عمو پسر عمو هستن .نفس عاشق عرشیاست ولی عرشیا عاشق یکی دیگه میشه با اون نامزدمیکنه نفس شکست میخوره اما
اصلا توی این عالم نیست . نمیدونم چرا انقدر توی فکره. از همون اول که امده
رفته نشسته پای این پنجره و به بیرون زل زده.اصلا نمیفههمم چشه؟؟؟
لادن: نفس نفس هههووووی معلوم هست حواست کجاست؟؟ امروز همتون مثل میت نشستید
و اینور و اونور زل زدید؟؟؟ این از تو . اون از این مهسا ی خر که نشسته توی اتاق عمو و داره رمان حسرت با تو بودن
گریه میکنه اینم از عرشیا که زل زده به بیرون و به یجاه خیره شده و مثل اینکه حوصله ی خودشم نداره .
اه اه پسره از خود راضی شدی. بخدا به زور سلام هم کرد. اونم از ارش و ماهان که معلوم نیست
دانلود رمان حسرت با تو بودن
توی حیاط چه غلتی دارن میکنن. اههه رمان جدید پاشو دیگه.با دستش بهم ضربه زد و من هم تکونی خوردم
.برگشتم و به عرشیا نگاه کردم. حق با لادن بود . امروز از صبح که امده بودن یه جوری شده بود
ولی نمیتونستم از کاراش سر در بیارم. تازه متوجه ی خودم شدم.دیدم زل زدم رمان حسرت با تو بودن
به یه گوشه از اتاق . جالب بود بچه هایی که تا دیروز این خونه رو با خنده ها و شوخی هاشون میذاشتن
روی سرشون حالا اینطوری هر کدوم گوشه ای بی حرکت نشسته بودن.
از جام بلند شدم.به طرف اتاق قبلی عمو حامد رفتم و در رو باز کردم. مهسا نشسته بود
روی تخت و به عادت همیشگی خودش پاشو گرفته بود توی بغلش و گریه میکرد .
رفتم کنارش ، نشستم روی تخت و با دست به لادن اشاره کردم که بره بیرون رمان حسرت با تو بودن
و اونم با اخم و تخم رفت بیرون و