دانلود رمان در حسرت بوی نیلوفر ⭐️

خلاصه:

رمان در مورد دختری هست که از اشخاصی ضربه های بدی خورده خواهرش و پدر مارش توسط شخصی کشته شدن و برای انتقام از اونها وارد پلیس میشه تا بتونه حسابی انتقام بگیره در راه عاشق پسری میشه و با خستگی داشتم از اداره برمیگشتم،به شغلم علاقه ی زیادی نداشتم اما مجبور بودم به خاطر هدفم تحمل کنم.درسته از موقعی که بچه بودم دوست داشتم پلیس بشم اما واقعا الان هیچ علاقه ای بهشندارم.

تا رسیدم خونه آرش بهم ز نگ ز د:

سلام آ ن دی خانووو م.

با حرص خاصی چشمامو بستم و جواب داد م:

صد بار گفتم نگو آندی یا آندیا الان اسم من دریاست چرا نمی خوای موضوع به این سادگی رو متوجه بشی واقعا؟!

+ای بابا چرا گیر میدی؟! صد سال دیگه هم بگذره تو برای من آندیایی، از دریا خوشم نمیاد.. . اصن چیه اسم به این قشنگی داری برداشتی عوضش کردی؟! که چی ؟

از سر خوشی عوض نکردم خودت هم میدون ی. زنگ زده بودی… کارم داشتی ؟

اگه پاچه مو نمی گرفتی م ی گفتم.. م ی خواستم ببینم بیکاری بریم بیرون؟

نه الان اصلا حال ندارم بزار بعدا آرش.

تو کی حال داری اینو بگو که. ..

نذاشتم ادامه بد ه ک ه حرفشو قطع کردم و گفتم:

کاری نداری آرش میخوام به کارام برسم.

اههه… باز این سگ شد. گمشو خداحاف ظ.

خداحافظ.

مثل همیشه جای مامان و بابام و مخصوصا خواهرم خالی بود. با بی حوصلگی یه چیزی خوردم و خوابیدم.

دانلود رمان در حسرت بوی نیلوفر

دانلود رمان در حسرت بوی نیلوفر

 

چی میگی آندیا کچلم کرد ی.. . هان؟

دانلود رمان حسرت بوی نیلوفرای بابا چرا انقدر بی اعصابی؟! می خواستم بگم پایه ای بریم بیرون؟

بپوش بریم علاف ببینم میخوای بیرون چی کار کنی. خوبه حالا هیچ غلطی هم نمیکنه.

یه ماچ گنده ازش گرفتم که از اون لبخندایی که میمیرم براشون زد و باعث شد بازم بوسش کن م.

مامانی بابایی ما رفتیم بیرون با دوست نیلو.

مامان جان مراقب خودت و خواهرت باشیا فدات شم.

اطاعت! شیش دنگ حواسم بهشه که یه وقت پا کج نزاره.

یهویی دیدم یکی زد تو سرم، از پشت برگشتم دیدم نیلوفر ه.

تو مراقب منی پا کج نزارم؟ ؟

غلط کردم نیلو مامان تاکید کرد.

با یه چشم غره ازم دور شد. با مامانی و بابایی خدافظی کردیم و رفتیم.

رفتیم با نیلو و مریم دوست نیلو شام خوردیم با بستنی برگشتیم و واقعا بهمون خوش گذش ت.

با به یاد آوردن این خاطرم با نیلوفر داشت لبخند میشست روی لبم که خیلی یهویی اخمامو کردم تو هم و نذاشتم که لبخند گوشه ی لبم جا خشک کنه.

داشتم پرونده هامو مرتب میکردم که یهو سرهنگ وارد اتاقم شد.

احترام گذاشتم و گفت سریع بیا اتاقم پرونده ی جدید داریم.

خب سرهنگ پرونده درباره ی چیه ؟

توی یکی از ویلاهای کردان، دو تا قتل اتفاق افتاد ه… سریع آماده شو باید بریم اونجا.

با احترام نظامی اطاعت گفتم و رفتم که حاضر بش م.

رسیدیم به ویلا که یه دختر و یه پسر توی یه استخر خالی از آب و خونی افتاده بودن.

از یکی از بچه ها پرسیدم چی شده که گفت:دیروز ساعت ۲:۱۶ ظهر به آگاهی زنگ زدن و کسی که زنگ زده بو د باغبون اینجا بوده وگفته این آقا یعنی مجید رضایی با دختر خالش غرق در خونن.

 

در ضمن این داستان ساخته ی ذهن بنده هست و تمام شخصیت ها هم خیالی هستن و منظورم شخص خاصی نیست.

 

 

رمان های توصیه شده :

دانلود رمان دزد و پلیس بازی عاشقانه

دانلود رمان آوای جنون

دانلود رمان حافظه شخصی

رمان مودیت | زهرا صالحی

رمان آخرین اَشوزُشت | مبینا قریشی

4.6/5 - (5 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1313 روز پیش

بازدید :8695 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

در حسرت بوی نیلوفر

نویسنده

ریحانه اسفندیاری

ژانر

عاشقانه

طراح

مائده شمس

تعداد صفحات

350

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 3 )


  1. kimiya گفت:

    ارزش خوندن رو داره

  2. kimiya گفت:

    ارزش خوندن رو داره یکبار امتحانش بد نیس

  3. نویسنده گفت:

    رمان قشنگی بود ارزش خوندن رو داره

افزودن نظر