دانلود داستان کوتاه بهار عاشقی ⭐️

خواننده کیارش فرهمند یه روز که داشت همراه دوستش نوید به ویلاش تو شمال میرفت با دختری مواجه میشه که روی زمین افتاده بود اونو میبره پیش خودش و بعد که میفهمه دختره حافظشو از دست داده اونو به عنوان پرستار پسر ش قبول میکنه و اتفاقات زیادی پیش میات که …..

نوید:خب تحویل پلیس میدیمش اونا خودشون خانوادشو پیدا می کنن.

سری تکون دادم و باهم رفتیم تو اتاق.

دختره : حالا چیکار کنم؟

نوید : تحویل پلیس می دیمت اونا خانوادتو پیدا می کنن.

دختره : میشه منو تحویل پلیس ندین.

با پوزخند گفتم : چیه نکنه خلافکاری؟

دختره با عجز نگام کرد.

ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم.داشتیم می رفتیم سمت ویلا که دیدم دختری کنار صخره افتاده بود و از سرش خون میومد.به نوید نگاه کردم.رفتیم سمتش نوید پزشکی خونده و کاسه همین نبضشو گرفت.

-زندست؟

نوید: اره ولی نمیدونم چشه.

-زنگ بزنم به اورژانس؟

نوید: نه لازم نیست همراهم وسایل اورڗانسی اوردم تو ببرش تو ویلا تا من بیام.

دختره رو بغل کردم و رفتم تو ویلا.گذاشتمش تو اتاق و منم اونجا منتظر موندم نوید بیاد.بعد از ۱۰ دقیقه نوید همراه وسایل اومد.بعد از اینکه دختره رو معاینه کرد رو به من گفت: ظاهرا تصادف کرده و متاسفانه هم ضربه بدی به سرش خورده.

 

دانلود داستان کوتاه بهار عاشقی

 

دانلود داستان کوتاه بهار عاشقی

 

 

-الان چیکار کنیم؟

نوید: باید منتظر بمونیم بهوش بیاد بعد ببینیم چی میشه.

منتظر موندیم تا دختره بهوش بیاد.۲ساعت بعد دختره بهوش اومد.نوید رفت طرفش و گفت: حالت خوبه؟

دختره: سرم خیلی درد میکنه من کجام؟

نوید: وقتی داشتیم میومدیم به ویلا تو رو کنار صخره پیدا کردیم انگار تصادف کردی و ضربه بدی هم به سرت خورده.

-تو اینجا پیش ویلای من چیکار میکردی اگه تصادف کردی پس کو ماشینت؟

دختره نگام کرد و با بغض گفت: نمیدونم.

-یعنی چی که نمیدونم این چه بازیه مسخره ایه که راه انداختی نکنه فهمیدی من کیم و گفتی با این کارا اونو به سمت خودم بکشونم.

اینبار دختره بهش برخورد و گفت: اقا مگه شما نمیبینی من حالم خوب نیست دارم میگم من هیچی نمیدونم هیچی یادم نیست.

-هه خانم این فیلم ها دیگه قدیمی شده.

دختره زد زیر گریه و گفت: بخدا دروغ نمیگم من هیچی یادم نیست دارم راستشو میگم.

نوید که تا اون لحظه ساکت بود گفت : اسمت چیه؟

دختره : نمیدونم.

کلافه نگاشون کردم و از اتاق زدم بیرون.نوید اومد دنبالم وگفت: حافظشو از دست داده و هیچی یادش نیست.

-حالا هیچ کار کنم فقط اینو کم داشتم.

نوید: به پلیس تحویلش میدیم اونا حلش می کنن.

دوباره برگشتیم تو اتاق.

نوید روبه دخره گفت: می بریمت پیش پلیس اونا حلش میکنن.

دختره: میشه منو نبرین پیش پلیس.

-هه نکنه خلافکاری هان راستشو بگو.

دختره: من خلافکار نیستم هیچی نیستم یادم نمیاد من چی هستم.

 

 

یه نگاه واجبه بندازی :

رمان کورباوری | مریم شکیبایی کاربر انجمن یک رمان

رمان دهمین روز زمستان | گندم کاربر انجمن یک رمان

رمان هورزاد | مهدیه احمدی نویسنده برتر انجمن یک رمان

دانلود رمان دو دوم قلبم مال تو

رمان یاغی

5/5 - (4 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1461 روز پیش

بازدید :3727 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

بهار عاشقی

نویسنده

مبینا

ژانر

عاشقانه

طراح

نگین قاسمی

تعداد صفحات

77

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر