در دنیا،قصههای دلتنگی بیشمارند! بیشمارتر از آنکه فکرش را کنی! گاه میآیند و خنجر تنهایی را بر گلویت میگذارند. گاه هم همچون امشب،تو را میان سیلی از باران رها میکنند. سیلی که تو را به ژرفای تاریکی میاندازد و چه بیرحمانه، به تو ریشخند میزند!آری! قصههای دلتنگی بیشمارند… . هرکدام از پارت ها سبک متفاوتی دارد!
***
بیا و ببین چگونه در دریایی از بودنها یا نبودنها، اسیر رهایی گشتهام!
هست و میبیند. همراهی هم می کند؛
اما! من هر روز طعم گس نبودنش را به کام خود و آرزوهایم میکشانم… .
بازی تقدیر را بنگر!
نبودنهایی که دلم را سخت بیقرار کرده است و قلبم بیامان بر وجودم میکوبد… .
نبودش چقدر روزهایم را بیشتر از شبهایم دلتنگ کرده است!
من هم میان اینهمه واهمه، مدام فریاد میزنم:
– کجایی صاحب دلم که پیشت میان انبوهی از لبخند تلخ عقدهی دل بگشایم!
***
مداد من خیلی وقته که کوچک شده است!
هرروز دلتنگی هایم را سیاه، بر روی کاغذ جا میگذارد.
من خالی از حس میشم و او مملوء از هزاران حسهای
نگفته ی من… .
زیبا نیست کسی یا چیزی باشد که تمام دلتنگیهایت را یک تنه بر دوشهایش تحمل کند؟!
زیبا نیست که یک نفر هر آنچه که تو نتوانستی بر زبان بیاوری بیاورد و همه و همه را بگوید
وحجم نبودن هارا بکاهد!؟
آری زیباست… زیبای زیبا!
***
وقتی که نیستی… دلم تنگ همه چیز می شود!
سرگیجهام شدت مییابد
و نبض زندگی ایست میکند!
دانلود دلنوشته مغلوب
قرار بود بیاید… !
از شرم حضور او در خانه، گونههایم گلگون
شده بود!
از قلبم که نگویم بهتر است!
صدای تپیدنش،
چقدر بد مرا به پیش دیوارهای خانه رسوا کرده بود.
تیکتاک… تیکتاک… .
دامن چینچینم برایم کمی بلند بود.
اواز لباسهای گلدار خوشش میآمد.
دامنم را از زیر دست و پاهایم جمع کردم
و کنار ایوان نشستم!
اما سالهاست که کسی قدم
در ایوان خانهام نگذاشته است… .
***
ای داد بر زندگی… .
چهها که نمیکند!
عاشقی را سرد،
معشوقی را خ**یا*نتکار،
دلتنگی را تنگتر،
و آغوش مهربانی را
بستهتر از بستهتر… .
میبینی من هم در
این دنیا هستم.
پس دیگر با من چه کرده است؟!
***
گفتی با من از شب بیستارهات؛
از شبی که ماه در آن طنازی نمیکند
و
سرمستی وجود ندارد… !
اما، من میگویم از
قلب فرتوتم.
از قلبی که بعد از دیدنت،
در گوشه ایی از این خیابان،
مویرگهایش،
رو به سفیدی رفت و چه زود
عصا به دست شد… .
آری، تو رفتی و من
در حصاری از نبودنها احاطه شدم!
دلنوشته های کابران یک رمان:
دلنوشته آنچه از دل برآید | sama_shams کاربر انجمن یک رمان
دلنوشتهٔ مغلوب| Dizzy (خانم گیج)کاربر انجمن یک رمان
دانلود مجموعه دلنوشته گرد و غبار دل