دلنوشته ناگفته‌های یک دل غمگین ⭐️

دلنوشته ناگفته‌های یک دل غمگین _نمی‌دانم چه شد.از کی و کجا، علاقه‌ای شدید بین‌مان شکل گرفت…زمانی فهمیدم، که دیگر دیر بود. عشقت آمد و همچون گیاهی در خاک دلم جوانه زد؛ ریشه‌هایش عمیق شد، گیاه به درخت تنومندی تبدیل شد و هر روز از خاک دلم تغذیه کرد! بهار شد جوانه زد. تابستان شد و گرمای تنه‌اش وجودم را گرم کرد. پاییز شد، برگ‌هایش خشک شد؛ و زمستان شد و به تکه چوبی یخ‌زده تبدیل شد و دوباره بهار شد. اما دیگر نه درخت، آن درخت شد و نه دل، آن دل قبل! هیچ کدام آنچه بودند، نشدند…

درخت تازه فهمید که فصل‌ها تنها بهانه‌اند

و گرمای عشق است که آن را زنده نگه داشته، اما دیگر نه عشقی بود و نه درختی و نه دلی؛

دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نشد…

هیچ‌چیز…!

هیچ‌وقت…!

***

چند روز پیش بود. یادمه دوستم نیومد مدرسه. زنگ زدم به دوستم و آماده شدم که فحش‌هام رو ردیف بارش کنم!

یک بوق خورد. نفس عمیقی کشیدم و منتظر شدم، آخه همیشه انگار که روی گوشی خوابیده باشه، بوق اول نخورده جواب میداد.

بوق دوم که خورد نفسم رو فوت کردم. بوق سوم، دوباره نفس کشیدم و با لبخند منتظر شدم!

بوق چهارم!

ناباور چشم‌هام رو مالیدم. انقدر بوق خورد، تا صدای آشنای منشی مخابرات توی گوشم پیچید که می‌گفت:

«مشترک مورد نظر پاسخ‌گو نمی‌باشد.»

دوباره زنگ زدم. دوباره و دوباره. انقدر زنگ زدم تا بالاخره صدای گرفته و خش‌دارش توی گوشی پیچید. معلوم بود گریه کرده و هنوز بغض داره!

ازش پرسیدم: چی‌شده؟

زیر بار نمی‌رفت ولی بالاخره گفت! شکست و گفت؛ جیغ زد و گفت؛ اشک ریخت و گفت!

شکست و باهاش شکستم. جیغ زد و باهاش ضجه زدم. اشک ریخت و هق‌هق کردم حتی از خودش هم بیشتر!

عشقش گفته بود نمی‌خوادش و ولش کرده بود…

 

دلنوشته ناگفته‌های یک دل غمگین

 

دانلود دلنوشته

 

اون‌جا بود که یک آرزویی کردم؛ آرزو کردم ای کـاش من پـسـر بـودم!

ای کاش پسر بودم و به پسرهای دنیا می‌فهموندم که چه‌جوری باید با یک دختر رفتار کرد!

وقتی توی راه مدرسه یا سرکارش روی جدول‌ها راه می‌رفت، می‌رفتم سر راهش و با یک شاخه گل، غافل‌گیرش می‌کردم!

گل رو بهش می‌دادم و بدوبدو ازش دور می‌شدم و از دور، فدای صدای خنده‌هاش می‌شدم…

یا وقتی توی خیابون کنار هم راه می‌رفتیم، انگشت‌هام رو توی انگشت‌هاش گره می‌کردم.

یا وقتی توی خیابون به پسرها نگاه می‌کرد، جلوش می‌ایستادم و جلوی دیدش رو می‌گرفتم و می‌گفتم:

«چشم‌های قشنگت حق نداره جز من پسر دیگه‌ای رو ببینه!»

از چشم‌هاش و موهاش تعریف می‌کردم،

از منحنی قشنگ لبخندش، تا دیگه محتاج محبت و تعریف کسی دیگه نباشه!

ای کاش من پسر بودم و این کارها رو به بقیه هم یاد می‌دادم تا دیگه دل نشکنن! تا وقتی قولی میدن پاش بمونن! تا عاشقی رو از پسرهایی ک این کارها رو میکنن، یاد بگیرن…

این‌ها رو گفتم، اما بازم آرزو می‌کنم که ای کاش من پسر بودم… ای کاش ای کاش ای کاش!

 

 

دلنوشته های کاربران انجمن یک رمان:

دلنوشتهٔ زبان دل | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

دلنوشته‌ی آرام جانم | ӍAHSA کاربر انجمن یک رمان

دلنوشتۀ صندلی انتظار | REIHANE_F کاربر انجمن یک رمان

دانلود دلنوشته دل تنگ من

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1497 روز پیش

بازدید :1768 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دلنوشته ناگفته‌های یک دل غمگین

نویسنده

Emina akhavan

ژانر

تگ: منتخب

طراح

PARISA_R

تعداد صفحات

30

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر