ایستادهام، قلبم تندتند میزند. مینشینم، قلبم تندتند میزند.میخوابم، قلبم تندتر میزند.تمام رگهای بدنم را حس میکنم. تمام حرکت خونهای درون رگهایم را هم حس میکنم.بدنم میلرزد، دستم میلرزد، بیجهت لبخند میزنم.این حس جدید است… .توی هوای سرد تا حالا بدون لباس مناسب بیرون رفتید؟اول قلب آدم یخ میزنه و میلرزه،بعد پوست آدم دوندون میشه و قرمز،بعدش درد تو قفسه سینهت حس میکنی؛ یه درد عمیق، یه دردی که حس میکنی یکی داره با مشت میکوبه تو قفسه سینهت،
بعدش دست و پاهات به لرزه میفته و
فکت محکم و بیاختیار به هم میخوره.
من هر بار عکست رو میبینم، این حس بهم دست میده.
یه حس دلنشین، یه حس جدید… .
***
دلتنگی حس جدیدیست که این روزها به سراغم آمده،
حس غریبیست.
دلتنگی، خفه میکند آدم را. دلتنگی، تکهتکه میکند آدم را.
دلتنگی، پیر میکند آدم را. دلتنگی… .
امان از دلتنگی… .
این روزها عکست را در آغوش میگیرم و گریه میکنم تا دلتنگیام را پاسخ دهد ولی آن لبخند روی ل**بهایت، آن چشمهای زیبایت،
جواب این حالم را نمیدهد.
بگذار راحتتر بگویم؛ کجایی؟ دلم برات تنگ است… .
***
از روزی که تو وارد زندگیام شدی، حالم عوض شد.
شب و روزم دگرگون شد.
اصلا تمام حالات درونی و بیرونیام دگرگون شد.
دلبر قلب، تو چراغ جادو و خودت غول مهربان داخل چراغ بودی.
آمدی و مرا به تمام رویاهایم رساندی.
میفهمی من را.
منی که کسی قبولم نداشت در کل بگویم به قول دخترکان
این روزها اُمل بودم.
چون مثل آنها اهل بَزک نبودم.
گاهی به سُخره گرفته میشدم.
ولی تو آمدی و چادرم را زیباترین صدف دانستی.
آمدی و صورت بیآلایشم را پاکترین مروارید دانستی.
آمدی و عاشق ندانستههایم شدی.
به قول خودت دختر کمی خنگ باشد جذابتر میشود و مرا عاشق ندانستن کردی.
عاشق این شدم که چیزی ندانم و تو یادم دهی.
دلبر، این حس را تو خلق کردی.
دانلود دلنوشته حس جدید
دلبر، میخواهم یک حس جدید را برایت تعریف کنم.
دلبر، بین خودمان باشد، من تو را همهجا کنارم حس میکنم.
چای میخورم؛ دو استکان میریزم.
صبحانه، نهار، شام و هرچه میخورم، برای تو هم نگه میدارم.
بین خودمان باشد، گاهی مادرم پشت به من میکند و اشک پاک میکند.
دلبر، به نظر آنها دیوانه شدهام.
ولی خودت میدانی از این حالم.
بین خودمان باشد دلبر، گاهی برای تو هم جا پهن میکنم که کنارم
تمام شب را بمانی تا با صدای قصههایت به خواب روم.
دلبر، بین خودمان باشد من حتی با صدای تو از خواب بیدار میشوم.
این روزها این حس و حال من است.
***
حس قشنگیست، حس مالکیت بر تو.
اوایل سرم غیرتی میشدی و نه که ناراحت شوم نه،
خوشحال میشدم از اینکه هستی؛ از اینکه غیرت داری.
ولی برادرم حرف قشنگی زد؛ از حس مالکیت گفت.
فکر کردم، خوشحال شدم.
چه حس خوبیست مالک قلبت باشم.
مالک قلبم باشی.
حس جدیدیست مالکیت بر تو.
مالکیت عشق میآورد، خنده میآورد، امنیت میآورد.
مالک لبخندت بودن، مالک چشمانت بودن.
و تو هم همانقدر، نه بیشتر مالکم باش.
***
دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم.
حس از این زیباتر.
دوست داشتن تو، قشنگترین حس دنیاست.
حس بودن، حس زنده بودن، حس تازگی، حس زندگی.
آخ که چقدر دوست داشتنت حس قشنگیست.
دوست داشتنت، چقدر موجودیت به من میبخشد.
چقدر ماهیّت به من میبخشد، دوست داشتنت.
دوست داشتن تو دلبر تمام کمال وجمال هستیست.
بگذریم از این واژه های قلمبه سلمبه، دوست داشتنت یعنی همه چیز.
ساده بگویم دوستت دارم؛ خودت با هزاران واژه آغشته کن و بخوان.
بخوان دوستت دارم.
بدان دوستت دارم.
دلنوشته های جذاب دیگر ما :
دلنوشتهٔ جرمش زنانگی بود!|عارفه حمزه کاربر انجمن یک رمان
دلنوشتهٔ زبان دل | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان
دلنوشتهی چرکنویس بیتو | الف_گاف کاربر انجمن یک رمان