دانلود ای کاش خدا کاری کند ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان برای من که لبریز از حزنم،برای تو که پر از حسرتی،برای آن که ممتع از غم است،برای ما که یک عمر است حال‌مان خوب نیست، ای کاش خدا کاری کند…!من عطر اندوه کل تنم را گرفته و چهره‌ام طعم غم دارد…تو بوی عطر او را می‌دهی و عشق از چشمانت افکنده است…ای وای بر من و تو! ای کاش خدا برای این همه تضاد کاری کند‌‌‌…!​کودکی با دستان پینه‌بسته،

در حسرت اندکی طعام و لباسی که گاهی او را گرم کند؛

از آن طرف سال‌هاست که او در پر قو بزرگ شده و طعم گرسنگی را نمی‌داند.

چقدر تفاوت‌ها در چشم می‌زنند!

ای کاش خدا برای این همه تفاوت کاری کند…!​

***

بانو جان،

چقدر غمگینی!

لبخندت جنس غمناک مردن دارد.

به چه اندازه حال‌خرابی که این‌گونه در پی کوچ از این زندگی هستی؟

دریای غمت را در اشک چشمانت چه بی‌رحمامه خشکاندی!

ای کاش خدا برای این همه اندوه کاری کند‌…!​

***

در بیمارستان تضادها عجیب به چشم می‌آیند؛

یکی از زندگی بریده و خود را در گرداب خودکشی غرق کرد و نالان است از زنده ماندن کلیشه‌ای،

یکی دیگر دست و پا می‌زند در اتاقی برای لحظه‌ای بودن، لحظه‌ای دوام آوردن…

و هر دو داغ حسرت بر دلشان می‌خورد.

ای کاش خدا برای این همه حسرت کاری کند…!​

دانلود ای کاش خدا کاری کند

 

دانلود ای کاش خدا کاری کند

 

 

سیاست‌ها نشانه می‌گیرند مردم را؛

همان‌هایی که خانه‌شان روی دوش سنگینی می‌کند،

همان‌هایی که سال‌هاست در خیابان‌ها قدم به قدم را پیاده می‌روند

و سنگ‌ها دانه به دانه به پای لنگ‌شان می‌خورد؛

انگار که همیشه سنگ‌ها مال پایه لنگ‌هاست‌!

در آخر هم می‌مانند با خانه‌ای به دوش و زندگی پهن در خیابان‌ها.

ای کاش خدا برای این همه سختی کاری کند…!​

***

باران غم می‌بارد بر خانه و زندگی‌اش!

حال خراب و خسته است!

سوز سرد شکست را در پشتش می‌چشد.

دلبرش رفته اما هنوز هم در گوشه‌گوشه‌ی خانه نجوایش را حس می‌کند.

او نیست

اما انگار هنوز هم مانده‌‌؛

بودنی در اوج نیستن.

ای کاش خدا برای این همه پارادوکس کاری کند…!​

***

مادری که دانه‌ی اشک می‌ریخت برای سوز غمناک دخترش،

می‌نالید از حسرت مانده بر دل دردانه‌اش…

و پدری که فریادش را برای هیچ بالا می‌برد تا پدرانگی‌اش زیر سؤال نرود.

ای کاش خدا کاری کند…!​

***

و دختری که شب تا صبح با رسم چشمان دلبر به خواب بی‌خوابی خود غرق می‌شد،

صبح‌ها برای او چشم باز می‌کرد.

عرش خدا لرزید از غمش…

و پسرکی که دلش را مسافرخانه‌ی تمام شهر کرد بود و همه را راه می‌داد،

دخترک را به باد فراموشی سپرد بود.

ای کاش خدا برای آن همه گناه کاری کند…!​

***

حال من بی‌شک خوب نیست و من دگر در من نیست…

من بی‌هیچ حرفی رو به اتمام هستم.

من را کمی نگاه کن!

دستم را کمی بگیر و من را ز این حال‌خرابی، برای ثانیه‌ای نجات بده.

 

دلنوشته های کاربران انجمن:

دلنوشتۀ صندلی انتظار | ReiHane_FB کاربر انجمن یک رمان

دلنوشتهٔ رؤیای رهایی از بند | fatemeh_i کاربر انجمن یک‌رمان

دلنوشتهٔ زبان دل | آتوسا رازانی کاربر انجمن یک رمان

دانلود دلنوشته‌ مشکی مات

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1573 روز پیش

بازدید :2331 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دلنوشته: ای کاش خدا کاری کند!

نویسنده

شقایق سیدعلی کاربر انجمن یک رمان

ژانر

تگ: منتخب

طراح

صبا عباسی

تعداد صفحات

20

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. Mona گفت:

    خیلی زیبا بود
    دلنوشته دیگه‌ای ندارن ایشون؟

  2. Her fed گفت:

    خیلی عالی بود معلوم بود از دل اومده و حرف خالی نیست،با اینکه از درد،غم،ناامیدی و امید دوباره بود ولی به آدم حس خوبی میداد شاید یجور آرامش و نور امید بشه بهش گفت؛میخوام ده ها بار دیگه بخونمش شاید اونقدری که حفظ بشم،ممنون از قلم عالی نویسنده،من کارشناس و متخصص این کاروعشقش نیستم ولی میتونم حسش خیلی خوب درک کنم،بازم ممنون و اینکه امیدوارم دلنوشته های زیباتری رو ازشون بخونم نه درد دل بلکه از شادی دل…آمین

افزودن نظر