غمها دست به دست هم دادهاند تا کالبد خستهام را بیجانتر کنند! کالبدی که سالها پیش، روحش پر کشید و رفت… .یک انسان بیروح که فقط دارای یک کالبد خسته است چه چیزی جز “تیمار” در زندگیاش میتواند داشته باشد؟! هر گوشه از زندگیِ کذاییام، بوی تو را حس میکنم؛ بویِ نامردی، بیوفایی، خیانت! بوی تو مرا یاد اینچیزها میاندازد!
چشمان تو سیاهچالهای بود
که من در آن دست و پنجه نرم میکنم…
چشمانِ تو، همانند زلزلهای مخرب بر سر زندگیام فرود آمد و حکم ویرانی بر زیر و بم زندگیام زد…
زلزلهای شوم، که زندگیام را نابود کرد!
و تنها چشمان تو مقصر اصلی ماجرا است… .
***
بیتو در شبهای سرد تنهایی، میان یک جهان درد…
نالان از نبودِ تو در همانجا، که یکروز بودی تو!
***
نالان قدم میزنم در کوچه پس کوچههای عاشقی،
نامت را صدا میزنم با بیچارگی…
تو نیستی تا بیایی دل را آرام کنی…
امان از دستِ این زندگی!
***
دلدادهی تو هستم و تو دلدادهی او هستی…
ویران تو هستم و تو حیران او هستی…
نالان تو هستم و تو در کنار او هستی!
دانلود دلنوشته تیــمار
چه گویم از چشمانت…
وای لعنت بر چشمانت!
لعنت بر مهر نگاهت،
حلاوت کلامت،
شیرینی زبانت،
هیاهوی چشمانت…
لعنت!
***
میزنم لبخند به رویت
میگیرم جواب از سویت!
میروم از کنارت
ولی دل نمیکنم از رویت!
***
دیوانه، بخند!
با صدایِ بلند قهقه بزن!
بگذار صدایت در کوچه پس کوچههای تنهاییات بپیچد!
نذار غم در دلت لانه کند!
بخند، آری… بخند!
گاهی تنهایی بهتر از بودن با انسانهای بیارزش و پوچ است… .
***
بگذار و برو ای رهگذر!
نگذار شوم خامت…
بیا و برو ای بلند قامت!
نگذار بیشتر از این شَوم حیرانت!
***
یک “تیمار” در دل دارم به بزرگیِ جهان!یک درد در دل دارم
به سختی نبودنت! اینها دست به دست هم دادهاندو…کالبد بیجانم را، بیجانتر کردهاند!
حرف دل نویسندگان انجمن:
دلنوشتهی سیاهچال| Näžgბl کاربر انجمن یک رمان
دلنوشتهٔ رویاهای تلخِِ نرسیدن | Narges.Barzan کاربرانجمن یک رمان
دلنوشته سرآغاز | فرزانه رجبی کاربر انجمن یک رمان
دانلود دلنوشته طلوع دوباره ی من