دانلود رمان ماشین عروسی ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان ماشین عروسی از ماشین پیاده شدم .قدم اول که سمت خونه برداشتم ، خانم جعفری از در بیرون اومد ، متوجه من نبود و داشت زیرلب با خودش غر میزد .«حتما دوباره از چیزی شکایت داره »می خواستم از کنارش رد بشم سرم پایین انداختم آروم سلام کردم که شاکی برگشت نگام کرد و گفت:«چه سلامی ، چه علیکی

آبروم ناخودآگاه بالا پرید گفتم:« باز چه مشکلی پیش اومده ».

دست به کمر داد زد 

می خواستی چی بشه ؟سه روز گذشته هنوز اجاره خونه و ندادید .

سرم پایین انداختم آروم گفتم 

خانم جعفری وسط کوچه هستیم ، خواهش میکنم صداتون پایین بیارید .

ولی بدتر از قبل بهم نزدیک شد ناچار سرم بالا اوردم که دست هاش و بالا جلوی صورتم گرفت گفت :«اگر ابرو خیلی براتون مهم هست سعی کنید به موقع اجاره خونه بدید تا من نخواهم وسط کوچه صدام بلند کنم ».

می خواستم جوابش بدم ولی محسن عصبی از خونه بیرون اومد ، جلو اومد با لحن تند و خشنی گفت :«شصت ساله ات شده ولی نمیدونی که وسط کوچه جای بحث کردن نیست «.

دست محسن و گرفتم عقب کشیدم خودم هم آروم به خانم جعفری گفتم 

من تا فردا پول اجاره خونه و به حساب شما می ریزم .

قبل از اینکه از کنارش رد بشیم خیلی آروم و بیخیال گفت 

صدتومن روی اجاره خونه اومده .

همین که محسن می خواست جواب بده سریع خودم دست به کار شدم گفتم 

باشه، مهم نیست .

دیگه وایسادن بیشتر جایز ندونستم از پله ها بالا رفتیم رو به روی واحد خودمون وایسادیم که محسن عصبی برگشت سمتم گفت 

چرا نذاشتی چهارتا حرف بارش کنم .

 

دانلود رمان ماشین عروسی

 

دانلود رمان ماشین عروسی

 

دانلود رمان سرم پایین انداختم، کفشم و بیرون آوردم گفتم 

سن و سالی ازش گذشته زشته ما هم بخواهیم وسط کوچه باهاش دهن به دهن بشیم .

سرم بالا آوردم که دیدم از اعصبانیت زیاد توی چارچوپ در وایساده پاهاش و تکون میداد .

با دست کنار زدم ، کفشم و توی خونه گذاشتم .

برگشتم دیدم همین جور بیرون وایساده ، از پشت دستی روی شونه اش زدم که برگشت عقب منتظر نگام کرد گفتم 

بیا داخل با حرص خوردن چیزی عوض نمیشه ، ما پنج ساله داریم تحمل می کنیم .

ناهار نخورده بودم خیلی گرسنه بودم وارد آشپزخونه شدم روی گاز دوتا قابلمه گذاشته بود .

در اولی و که باز کردم با غذای دیشب رو به رو شدم .

برگشتم محسن و صدا بزنم که پشت سرم وایساده بود 

ترسیدم اینجا چی کار می‌کنی ؟.

بیخیال شونه ای بالا انداخت نزدیک شد ، به کابینت تکیه زد و گفت 

حمید ، ما تا کی باید خانم جعفری و تحمل کنیم ؟ازتوی یخچال بطری آبی بیرون کشیدم گفتم 

تو راه دیگه سراغ داری ؟.

تکیه اش از کابینت گرفت اومد جلو گفت 

اره می ریم دنبال خونه می گردیم .

سری تکون دادم آب خوردم می خواستم توی یخچال بذارم که دست روی دستم گذاشت گفت 

دارم جدی باهات حرف می زنم .

برگشتم بهش نگاه انداختم گفتم 

محسن با این پنجاه میلیون پول پیش خونه الان یه انباری هم به زور بهمون می دن.

از آشپزخونه بیرون اومدم ، محسن همینجور که پشت سر من تا در اتاق می اومد گفت 

حمید داداش شاید خدا کمک کرد خونه ای پیدا کردیم مثل همین هم باشه ولی صاحب خونه اش بهمون احترام بذاره هم خوبه من قبول دارم .

جلوی در برگشتم سمتش ابروی بالا انداختم گفتم 

 

یه نظر حلاله مثل همیشه:

رمان زندگی شخصی آقای دکتر | بانوی ایرانی کاربر انجمن یک رمان

رمان آیس‌برگ (کوه‌یخی) | دخترعلی نویسنده انجمن یک رمان

رمان فریفته | Yeganeh_S کاربر انجمن یک رمان

دانلود رمان ساز دلم ناکوکه

رمان شمارش معکوس

 

4.8/5 - (5 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1598 روز پیش

بازدید :6103 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

ماشین عروسی

نویسنده

زهرا رحمانی

ژانر

عاشقانه

طراح

نگین قاسمی

تعداد صفحات

125

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 5 )


  1. سمیره گفت:

    سلام چرا رمانی میگذارید که نمیشه دانلودش کنیم خیلی کار زشتی انجام دادین

  2. Hj گفت:

    سلام جرا رمان ها دانلود نمیشن

  3. نویسنده گفت:

    سلام ممنون از نویسنده عزیز رمان قشنگی بود

افزودن نظر